« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
امروز سالگرد وزاد روز دختر عزیزم اولین دخترم میباشد ! واین روز مصادف است با اولین دیدار پدرش که گمان میبردم ( به مردی آزاده ووارسته ) دلسپره ام مردی تحصیل کره فرنگ اقتصاد دانی موفق و خانواده ای نسبتا خوب ! اما اشتباه کرده بودم با مردکی ضعیف پژمرده رمیده ومفلوک که همیشه میل داشت زیر سایه دیگری پنهان شود ، اوف ، راستی این تویی ؟ اری خود منم ، اورا دیگر بجا نمیاوردم کس دیگری بود ِ الان دیگر ترسی ندارم نه از او ونه از اطرافیان نوکیسه اش که هنوز واپس گرا وگوش بفرمان ملاهای بالای منبر بوده وهستند وهر ماه وظیفه به ( قم ) صادر میشد !!!
آخ ...چگونه خفه ام کرده بود ، چقدر رنجم داد به نظرم میامد درون تابوتی میخکوب شده ام ودیگر روی زندگی را نخواهم دید ، روح آزاد من ، قلب آزاد م نیروی من زیبایی من ، همه داشت برباد میرفت .
ااین پیکر امروز ازاد است ، این پیکر را روزی نمیشناختم .
امروز در سایه مهر همین دختران وپسران زندگی را میگذرانم . جرئت داشته باش ! اگر ترا میازارند حرف بزن ! پنهان مکن ، جنگ کن ، مانند یک پرنده مردنی درون قفس نمیز ، در یک مبارزه بزرگ هیچگاه نه گرسنگی را درک خواهی کرد ونه برهنگی را برایم مهم نبود ِ خانم فلانی باشم وچند کمر بسته داشته باشم نیمی جاسوسان خانگی ،چقدر از خودت نا مطمئن بودی ! یا هنوز واپس مانده .
اکنون نفس میکشم این تن ، این قلب بمن شادی فراوانی عطا کرده است واز این بچه ها سپاسگذارم که مرا تنها نگذاشتند وبه مال ومکنت او پشت کردند .
من خوب آنها را نمیشناختم امروز میدانم که نیروی مرا درخود جذ ب کرده اند زنانی بزرگ مردانی بزرگتر !
نه ! آنهارا تقدیم وطن نخواهم کرد آنها متعلق بخودشان میباشند حتی بمن تعلق ندارند زنانم هرکدام مردانی هستند ومردانم هرکدام قهرمانانی نه از نوع پوشالی آن .
دیگر غروب زندگی من فرا رسیده است ، باید چراعی بیافروزم تا جلوی چشمانمرا ببینم آنهارا درانتخاب دین ومذهب وهمسر آزاد گذاشتم آنها انتخابشان عالی بود ، مذهب انسانیت وشرف انسانی را انتخاب کردند .
دخترم ، زاد رو تولدت را بتو نبریک میگویم شاید امروز روز سرنوشت بود که درب خانه را کوبید ، امروز تو نیز یک مادر نمونه هستی وباعث افتخار من وهمه فامیل.
تولدت مبارک . ثریا
پایان
چهاردهم سپتامبر ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۳ شهریور ۱۳۹۸ خورشیدی .
ثریا . ایرانمنش . اسپانیا .