« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا .
---------------------------------------------
خدا دمی بود ، که باد شد ، آب شد ، زمین شد ، گیاه شد ، جانور شد ودر پایان ، انسان شد !!!
اما عده ای درهمان حال وهوای جانوری یا بادی ویا گیاهی ماندند خدا در انسان به تکامل رسید ورشد کرد وسپس شامل پرستش شد ما اورا آفریدیم او در پهنه وگسترده حکمرانیش خدا شد وووووو
امروز با نگاهی به این خدایان دورغین میبینیم تا چه حد حقیریم ! نگاهی یه مردان سیاسی میاندازم گویی همه از پشت الاغ در راه صحرا پیاده شده وحال روی نمیکتها نشسته اند برای یک بشقاب غذای بیشتر فریاد میکشند .
یک چپول در آنسوی دنیا این گرسنگانرا میخرد تا اروپارا ویرانه سازد ویک مست ومشنگ دراین سوی دنیا میخواهد امپراطوری جهانرا داشته باشد وما مانندمورچه های گرسنه دورخود مچیرخیم تا ذراتی را جمع کرده بال وپری برای خود بسازیم ودرکنار آنها باد کنیم ولانه خودرا برای سرمای زمستان انباشته سازیم .
ما ملت ایران تا چه حد حقیریم حتی آن پیر احمد آباد نیز حقیر بود مرتب درون پتو با دمپایی درون مجلس میحوابید ولب ورمیچید « شاه برود » شاه رفت او میخواست رییس جمهور شود مانند رهبر امروزی وکتاب اشعار شاملو را به چشمانش سرمه کند که منکر همه داده های ایرانی بود حتی منکر زرتشت بزرگ ! او میخواست همین جمهوری را برپا سازد امریکا منافعش اقتضا میکرد که شاه را برگرداند شاهی که وطنش را مانند دو چشمانش دوست میداشت اما حوصله این مردم را نداشت او خوب مارا شناخته بود .
دیگر کسی بفکر خود آفرینی نبود هر چیزی را به نیش میکشید وخودرا میساخت بال وپر طاوس را بر دم خود میبست وخودرا طاووس علین میپنداشت . چیزی زاده نشد از تخمه اصلی ونجابت ذاتی همه ذلت شد هر چیزی را که دیدم همه ذره بودند میان زمین وهوا معلق .
همه ناگهان خدا شدند وخدایان بهشتی را بیرون رانده خود جای آنهارا گرفتند بی خرد وبی دانش هیچ مهری دردلی زاده نشد تنها سر کشی بود وقدرتنمایی .
یک انسان واقعی هیچگاه از مهر ورزی خسته نمیشود وتوبه نمیکند این سر سختی گوهری است که دروچود اسنان واقعی یافت میشود ودر خون وگوهر هر ایرانی واقعی است ما دیگر ایرانی واقعی نداریم . وخدایان بخود لرزیدند .
همه نصفه شدیم یک چهارم شدیم خرد واندیشه های ما درون کنابهای چیده شده درقفسه خاک خورده پنهان بود دهانمان باز بود وشکمها باد کرده .
وآ ن نیمه حقیقت را که نیز داشتیم از دست دادیم وامروز چقدر حقیر شده ایم ودر دوزخ دروغین خویش میسوزیم .
امروز تصویر حضرت رهبری را دیدم که کتاب شاملو را درافطار با خوشحالی ورق میزدند خوب شاملو هم احمقی وشارلاتانی مانند خود ایشان بود نه فردوسی را قبول داشت نه ذات ایرانی را ونه زرتشت را ونه موسیقی ایرانی را او خودش را میپرستید با حروفی که چا بجا میکرد ویا کپی از روی اشعار کتب خارجی وارمنی !
من تا بن هستی رفتم هر جا با مسئله ای روبرو شدم ایستادم تا آنرا خوب حل کنم \انرا بجوم زیر دندانهایم مزه آنرا احساس کنم در بعضی از این جویدنها دندانهایم شکستند ومزه ها ناگوار بودند دچار شکم روه شدم اما !!! عده ای آن بیخردان را شهبازان بلند پرواز معرفی کردند ومارا بیمارانی که هرجا میرسیم ایراد میگیریم .
آنها جستند ، پریدند ، زمین خوردند روی زمین پهن شدند با لباسهای گرانقیمت خود وما هنوز مشغول کاویدنیم وسبکبار درحال پرواز وسبک دل وبه اکراه باین مورچه ها ی روان وصف کشیده مینگریم ودراین فکریم که چگونه میتوان ملتی آزادی خودرا به دست بیاورد بااین پیشتازان وتاری پرستان .ث
پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » . اسپانیا / ۲۲ ماه می ۲۰۱۹ برابر با اول خرداداماه ۱۳۹۸ خورشیدی.
از من اکنو طمع بر ودل وهوش مدار / کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد .......حافظ
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیح :برای آنهاییکه از من در باره این عکس پرسش کرده اند .
یک خط از ابیات حافظ واین لب پرچین به ثبت رسیده بنام من اما عده ای خوش مال آنرا کپی کرده بنام خود به چاپ رسانده اند دست من کوتاه وخرما بر نخیل باید این علامت را ضمیمه این صفحه نمایم . عمرتان طولانی .ثریا