یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۷

ما! بکجا میرویم؟

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » 

ز شهر بند سکوتم  سر رهایی نیست 
که پیش خفته  - مجال سخن سرایی نیست 

 زهیس هیس  لبان شما - توان فهمید 
که خلق را به فغان من آشنایی نیست .........بانو سیمین بهبهانی از کتاب رستاخیز !
--------------
به راستی   ما کیستیم وبه کجا میرویم ؟ از کجا آمده ایم  واینجا وآنجا چکار میکنیم ؟ من بفکر آن نیلوفری هستم که بر قایق زرین خویش سوار و بر سینه |آ ب روان  اما به هنگام تماشای  نوشته ها وگفته ها ناگهان گویی سیلی محکمی بر گونه ام میخورد که ای خفته درخواب - بر خیز که هنگام سخن سرایی نیست وهنگام گفتار شیرین نیست  دست همه درون شلوارهایشان وزبانشان  همچنان  آلوده  به گفتارشان میباشد .
من درجستجوی  سبزه زار وستاره ها  وشبنمی که دمیده  درچشمه بلورین که در اوج  پیچ وتاب میخورد  سیلی دوم بر این سوی صورتم میخورد که که ای مرده بکام بیخبری وفریب برخیز که این مردان نیمه مرد وغولانی بی ریش وریش دار  تنها ساقه های خشکی هستند که با زور  آب های بویناک فاضل آبها  روئیده در صحرای  لزج وبویناک  ومغزهای آلوده وماسیده درسفال  تهی کاسه سرشان وتنها زبانشان بکار گرفته میشود با الفاظ رکیک.

تو در فکر نان روزانه ای  وزبونی شب تاب بینوایان  وبیزار از |افتاب  بیرون وملول از سرمای درون  و\آن پر فریب وپر مایه یاوه فروش  دوره گرد  انباشته دامن از سنگ ریزه های  دیگران  وتو گفتی رسالتی  درپیش دارد  که دریغا ضلالت است .

تو با آن اندیشه بزرگ  با چند خط بی رمق  وبا هدفی سنگین  در فکر آنی که مغزهارا پاک کرده از الفاظ نا رسا وآلوده  به پهن مادیانهای درون  حرم  ویاد آور  آن شگفتگی ها وزوال  خاک زر خیز .
ودیگران   صراحی دردست وبا اعتباری بی بنیاد   بر سنگ فرشها راه میروند وسپس با صدای خشک دیگری میشکنند.
دیگر خم نشو تا شکسته هارا جمع کرده دوباره بهم بچسپانی  آنها در یک امید مرگبار بر شاخه های پوسیده دیگران آویزانند در دروغ نفس میکشند  وداور هر ماجرا میباشند  دیگر هوا - هوای تنفس نیست  هوای زیست نیست  سرپوش مرگ بر سر همه صدا ها گذاشته شده است -
تو درانتظار  خطی که سر نخ را بگیری و آنها  در انتظار یک پاره استخوان  که از یک  جنبش یا حرکتی  به بسوی سفره ها بشتابند  با همسایه های علیل مغز وتهی عقل معده هایشان خالی  وسوسمار صفت جلو میروند .
برگرد  ودامن شرفت  را باین  پتیاره های  روزگار عرضه مکن  بگذار در بزرگی این منجلاب  یاس خود دنیای کوچکت  دست نخورده باقی بماند .

شب لاله سیاه  فضا بود وباز شد
پنهانگر جنایت وسرپوش  راز شد
قرص موم زرد - که خورشید نام داشت 
با گرمی تنور افق درگذاز شد
پایان 
ثریا / اسپانیا . یکشنبه شب ۲۷ ژاتویه ۲۰۱۹ میلادی / .