جمعه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۷

دنیای دیوانه ما

ثریاایران منش « لب پرچین » !

گمان کنم که دیگر تکرار مکررات  در هر دورانی به پایان میرسد  وهر زمان درقالب وشکلی دیگر پدیدمیاید  .
تلاش زیادی کردم  تا روح خودرا با این دنیا  وفق بدهم وبا مردمش به توافق برسم  نه درقالب شعر ونه درنوشته ها هیچکدام بهم نرسیدیم ُ همه ازهم جداتر شدیم  حال باید یاد بگیرم که کلماترا چگونه ودرچه قالبی اندازه بگیرم وبنویسم . دوران خوشیها وبی خبری ها  وگذشت  اگر خبری هم بود درپشت سرما بود نا جلوی چشمانمان هر روز همان تکرار مکررات   کلمات وگفته های من درمیان یک طشت خالی  مینشینند وخودم گویی در وسط یک پیست رقص تنها ایستاده همه اطرافیانم درحال رقص میبیاشند اما دردورترین نقطه ومن درمیان سنگفرش مرمرین پیست  چشم به آسمان دوخته ام .

ده روز است که یک کشور  بسیج شده حتی از  سوئد با آخرین متد ودستگاهها وارد این سر زمین شدند تا یک بچه دو ساله را که درعمق یک چاه یکصد وده متری وعرض بیست سانت ؟! افتاده بود بیرون بیاورند امروز سر انجام با هزاران کوشش شبانه روزی مردان فداکار  به جسد او دست یافتند ........

ده سال است که حریف یک پسر بچه هیجده  ساله که امروز درکنج زندان  به سن بیست وهشت سالگی رسیده  ُ نشده اند تا از او اقرار بگیرند جسد دوست دخترش  را پس از کشتن کجا برده  ده سال ایت که که شهر را زیر رو میکنند  چاه میکنند تونل حفر میکنند ؟! پسرک گاهی میگوید دررودخانه است  هفته ها مردان وزنان دررودخانه شهر به دنیال هیچ میگردند .....وروز گذشت درست دهمین سالگرد گم شدن این دختر هیجده ساله زیبا بود که نمیدانند جسدش کجاست ؟ شکنجه ممنوع است واگر پلیس حتی یک سیلی به پسرک بزند خود اورا جریمه وزندانی میکنند  وتا جسد \پیدا نشده وکالبد شتکافی پزشکی انجام نگیرد نمیتوانند برای آن پسرک که کم کم مردی میشود تعیین نکلیف ویا محاکمه اش کنند هنوز در همان اول حط ایستاده اند . قانون / قانون است حال اگر جناب مادوری دست نشانده  مافیای قدرت مواد مخدر دربالکن پرچم به دست بگیرد وبگوید این انقلاب  مردمی یک شورش بود آن دیگر بخود آن مردم مربوط میشود !  .

اینهارا نوشتم تا قوانین  کشورهارا   به نمایش بگذارم البته دربعضی از کشورها نه سر زمین پر آشوب و  حکومت ملوک الوایفی  ایران بزرگ /که  آنجا هرکسی ساز خودش را میزند وآواز خودش را میخواند دربیرون هم  پیرمردان چرت میزنند وجوانان چشم به دست بابا دوخته اند تا دستور دهد حمله ؟! یا سکوت !! 
بنا براین کوشش من وامثال من  وگفته ها ونوشته های ما دراین دورانها به درد همان میخورد که روی کوزه را بپوشانیم تا آب صافی بخوریم ! اگر یک غزل سرای متبحر بودم شاید گوهی میخوردم اما متاسفانه دراین راه چندان کوششی بخرج ندادم  تنها به سبزه ها نگریستم که جای راحتی  برای خفتنم باشد  وبه گفته های گوش دادم که مرا باخودم نزدیکتر کند  وهیچگاه در یک بستر مخمل سبز چمن نتوانستم   درست بغلطم وعطر گیاهی را به مشام جانم برسانم .در خبر ها خواندم بانوی هنرپیشه کاترین دنو فرانسوی  ومعشوقه سابق جناب مار چلو ماسترویانی  با فرو ش لباسهای دست دوم خود میلیاردر شد ! خوب درسن هفتا دوپنج سالگی با آن  صورت افتاده وموهای تنک دیگر نقشی در سینمای  فانتزی نخواهد داشت  هرازگاهی بعنوان میهمان گرامی ! روی بعضی از صحنه های فستیوالها ظاهر میشود لباسهایش همه کار دست طراح مشهور ایوسن لوران بودند که برای تبلیغ  بر او میپوشانید هرکدام از این طراحان یک مدل را برای خود انتخاب کرده بودند ُ ژیوانشی اودری هیپورن  را داشت والنتینو  آن مانکن بلند قد رنگین چهره را داشت وچند خواننده چون میدانست دیگردوران صورتهای کلاسیک ولباسهای کلاسیک بسر آمده است وسپس  آن چمدان فروش قرن نوزدهم که ناگهان کیف وروسروی ودستمال گردن ساخت چین را ببازار عرضه کرد وشد عالیجناب لویی ویتان !! بنتون بدبخت همه سرمایه اشرا روی تیم فوتیال ازدست داد وبقیه نیز به زیر خاک فرورفتند تنها نامی از آنها مانده شانل نیز تنها برای اشراف !! عطر ولباس تهیه میکند ومقداری زباله هم با پشتوانه تبلیغات برای بردگان در سوپرها وفروشگاهها به معرض فروش گذاشته میشود ومانند عطر مرحوم من قلابی از آب درمیاید !!! 
نگاهی به گنجه لباسهایم انداختم !!! پالتوی جیر / کت جیر / دامن های فلان / همه درون کاورها دارند خاک میخوردند وکیفهایم مرتب از طبقه بالا به روی سرم فرود میایند  تنها دوکیف را درون جلد گذاشته مانند جواهر از آنها نگاهداری میکنم یکی کار دست کیف فروش ایرانی به همراه  کفش شارل ژوردن که درایران  شعبه داشت ؟!  ودیگری کیفی که دخترم بمن کادوی تولد داد ..بقیه هرچه هم مارک دار باشند باید برای سفره پهن دست دوم فروشیها  خیابان شهر برده شوند ویا به کانون های اعانه مانند آکسفام ویا کودکا !!! پالتوی مینک گران قیمت  مارک سلین  را بعنوان کمک خیره به همان مرکز درمانی سرطان دادم تا آنرا به حراج بگذارند وبرای خودشان وبیماران سرطانی درحال مرگ بیمارستانی بسازند ...که ساختند اما نامی از ما درمیان لیست آنها نیست ! بگذریم امروز وارد بازار تجارت شدم . همان گرم کن را میپوشم وبا همان کفش های راحتی وباز به خرید هفتگی خود میروم  زنده باد آزادی فردی !!!!چیزی نیست که بنویسم سخت غمگینم وسخت میل به گریستن دارم  ......ث

وه چه خوش وسوسه بوسه وآغوش فزاید 
مستی عطر  هوس پرور  و نمناک  کون ها 

خلوتی خواسته بودی  که ببوسی لب مارا 
وعده ـ در سایه دالان  فلک بام سمن ها ؟!!!
پایان 
 به روز شده : 25-01-2019 میلادی / برابر با ۵ بهمن ماه ۱۳۹۷ خورشیدی.
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » / اسپانیا !