ثریا ایرانمنش «لب پرچین »!
او میرود بی سرنوشتی از بد وخوب
آشفته واز سر گذشت خود گریزان
می پیچد ومی لرزد ومی افند از پای
یک سایه از او در غبار بر ..........
در حال نشئه بودیم وسر حال از خوشی به صفحه روزگار شعرهایمان مرتب بر تصویرها نقش میبست ونغمه و آهنگهایمان سود آور سوداگران ُ وخود نماییها ی شاعران اما افکارمان درگودالهای بو گرفته تن در تن پروری وشهوت ومیخوارگی کمتر از چهارراه( ولیعهد) پاینتر نمیرفتیم ! خوشحال بودیم ! با شمال وجنوب شر ق و غرب پیوند دوستی داشتیم در افغانستان خانه ایران میکاشتیم ودر جزیره کیش میزبان میهمانان مد وزیبایی زیر نظر بانو ی تاجدا ربود یم! از جنوب شهرمان بیخبر بودیم واز زاد ولد آنها وتولیدشان مانند مگسان وخر مگسان برایمان تنها حلیم بامزه بود وگاهی کله پاچه ! آنهم پس از یک میخوارگی مفصل شبانه ! خوابمان لبریز از پولک هایی طلایی وسیم وزر وخود درآن پوچی خوشحال اما .....مردد !
پرستار بچه ها یک روز بچه هارا با اتوبوس به جنوب شهر برد وهنگامیکه بچه ها برگشتند پژمرده بودند ! پسرم رو بمن کرد وگفت :
آیا آن سوی شهر را دیده ای ؟
پرسیدم کدام سو ؟ من تنها میتوانم تا سر چهارراه بروم نه بیشتر ُ بیهوده دارم دو رخودم میچرخم افتاده ام چون بیماران درقفس روباه مکاری شب و روز م یکی شده است او اما درجوابم گفت آن سوی شهر ! وخاموش ماند .
من درحسر ت پرواز بودم وجز آسمان دیگری را درانتظار تمیدیدم مانند یک شاخه نازک بهاری دلم درسینه میطپید به دنبال ایثار خود بودم کسی نبود ! با اغیار نشستم وخودرا شکستم با نامهربانان مهربان بودم خود مانند یک آهوی سرگردان درقفس ودرباورم نبود که زندگانی دیگری هم هست .
امروز جنوب شهر به بالای شهر اسبا ب کشی کرده است وآن تخمهای درپیله امروز تبدیل به غولهای وحشتناکی شده اند ُ زبانشان مانند اره ترا دو نیم میکنند ترا میشکنند خورد میکنند بیخر از دردهاییکه دردورنت ترا به آتش کشید وسرگردان ساخت وآواره کرد .
ما درکاهلی خود همچنان جولان دادیم وکینه توزی را فراموش کردیم با تیغ بی ازاری ُ بی نیازی ونشستیم تا تهمت ها با ناکامی هایشان پی گیر ما شوند بی آنکه جرمی مرتکب شده باشیم لاشخوران در اطرافمان هوای صید کرده بودند ومن درآرزو تنها یک ( شیر ) بودم همین مرا بس بود .
امروز مانند دیروز است باید تنها دست به یک خانه تکانی بزرگ فرهنگی زد وخانه تکانی حسابی نمود ونگذاریم که لاشخورانی دیگر بر گرد شهرمان لانه بسازند .
باز بیاد گفته مادر افتادم که میگفت این شهر روزی به گوه فرو میرود نمیدانستم که او همشهریانش را دوست دارد وبا آنها نشست وبرخاست کرده سعیدی/ پاریزی \وخود در خانه درمیان کتب های قدیم غلط میزده تنها سه کلاس درس خواند آنهم در خانه بسر عت اورا بخانه شوهر فرستادند ! هیچ خیری ندید میراث او بمن رسید .
امروز در اخبار خواندم نیمی از تهران نشست کرده هنگامیکه که محمد رضا شاه در سخنانش گفت:
« ما دچار کم آبی وخشکسالی هستیم اگر آن بارانی که درغرب میبارد درسر زمین ما ببارد خاک ما بهشت خواهد شد ُ» آن روز کسی باو گوش نمیداد همه فریفته خورشید درخشان أن بانوی تاجدار بودند !!! آبهارا کشیدند وفروختند تا اعراب بدوی را سیر اب کنند وزمین ما خشک باقی ماند تا کم کم فرو رود وچه بیخیال تنها بفکر مصالحه اموال هستیم چه درخارج وچه درداخل !!!
خاربن را بخت اطلس پوشی زنبق نبود
جامه دیبا نخواهد جسم نا هموار ما
خود فروشانیم وبرما گشته جوشان ُ مشتری
گرمتر کی دیده ای بازار ی از بازار ما ؟ .........بانو سیمین
------
تعطیلی رسمی من از روز جمعه آینده تا روز سی ویکم دسامبر ادامه میباید وپس از آن دوباره درخدمت وزیر نظر اهل فن ! به خدمتگذاری میپردازم . پایان
------------------------------------
ثریا ایرانمنش «لب پرچین » !
اسپانیا . برکه ها ی خشک شده !
شنبه / ۱۶ دسامبر ۲۰۱۸ میلادی !.......