سه‌شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۷

وسوسه قرن ها

ثریا ایرانمنش « لب پرچین »!

مرد صلیب از فراز دار فرو شد 
چنبر زده همچو مار گرد تن او 

ناله تلخی  بر آمد از لب دختر 
مرد درآمیخت  لیک با بدن او 

رقص خدا بود .کامجویی شیطان 
آشتی آفناب و ابر و مه و باد 
-------
دنیا شلوغ تر ازآن است که فکرش را بکنیم   وگویی جنگی بزرگ در پیش است / شب گذشته هنگامیکه از مطب دکتر بر میگشتم  به نانوایی رفتم تا نان بخرم گفت : سه عدد نام یک یورو ! 
چی؟ سه عدد نان ؟  
دخترک جواب داد آری ُ راهها بسته و دیگر نمیتوانیم چیزی را صادر کنیم همه چیز روی دستمان مانده  البته  نان از خمیر یخ زده بود !  نه چیزی وارد میشود ونه خارج  همه  راهها از فرانسه میگذرد ودرحال حاضر راههارا بسته ودرجاده ها آتش بر افروخته اند .
اخبار صبحگاهی را نگاه کردم ! نه ! همه چیز بهم ریخته نوار زرد بر سینه جدایی طلبان / رنگ سرخ بر روی خارجی ستیزان  وفریاد مردمان بیکار وقیافه مظلوم وگریه وآورر یاست جمهور فرانسه که بر جایگاه  ناپلئون  وژنرال دوگل تکیه زده حال مستاصل ووامانده همان نیست که گریه کند یک پسرک جوان با یک پیرزن ریاست کشوررا دردست گرفته اند .

وسوسه قرنها !  در تن همه افتاده در سر زمین ما هم  که دیگر گمان نکنم نفسی برای کسی باقیمانده باشد تنها جوانانیکه از سر بنگ وحشیش وتریاک  وبیکاری وبدبختی وفلاکت کاری از پیش نمیبرند وحریف فسلیها نمیشوند روی سخناشان با خارج نشینان وفحاشی به آنهاست / خوشبختانه من همه ایملهایمرا درون جانک جای داده ام وهمه راههار ابسته ام  تنها گاهی یک انگشت شصت بالا میرود  که گویا صاحیب عقیده گفته مرا پسندیده ! این انگشت شصت نشانه پیروزی من است !!!!

خوشبختانه قلبم سالم بود مانند یک زن سی ساله که در کتاب بالزاک خوانده ام میطپد ! ودرانتظار ارباب است !!  وسوسه درتن من نیز ایجاد خارش کرده است ؟!  درتن تبدار مردان خسته  وخاموش  دیگر نمیتوان اربابی را یافت که بر روح وقلب تو غالب شود هرچه هست حقیر است  دیگر کسی فارغ از اندوهی نیست تا بفکر یک عشق باشد .
مست وخوشحال از مطب بیرون آمدم میدانستم قلبم سالم است اما بچه ها  بخاطر هوس دکتر ها وگفته آنها مرا مجبور کردند که به دیدار پزشک بروم  قلبی که درآن کینه نباشد وحسد لانه نکرده باشد هیچگاه تارعنکبوت نمی بندد تنها درانتظار یک حرکت  نشسته تا ضربانش را بیشتر کند .
بار دیگر درسکوت  خاموشی هررو زبخانه برگشتم  هنوز آب داغ ندارم ودرانتظار کسی هستم تا منبع را معاینه ویا عوض کند در حسرت یک حمام داغم .

من میگفتم  که اصل جانست  ولیک 
گرتن  آن مهست پس اصل تن است « مولانا» 

گاهی از هوس نردبانی میسازم واز آن بالا میروم  تا اوج خود شناسی  وابلهانه پای درخانه دیگری میگذرم  که سر تا سر هیاهوست .
همه در گرما گرم  هیاهوی ریاکاریها پنهان  وآشکارا  ومن درپستوی خانه ام  به نما ز عشق ایستاده ام 
در \پیشگاه خدایی که خدای دیگران نبود ونیست ونخواهد بود .

خیلی زود از خواب بیدار شدم تقریبا ساعت چهار بود ! دیگر خوابم نبرد چیزی برای خواندن ویا دیدن نداشتم تنها متوسل به اخبار شدم که آنهم .......مرا باز بیاد آن فیلم لعنتی انداخت وترسی دردلم ایجاد شد / ترس از جنگ / 
بلی آدم  زیاد شده / نفس دنیا بریده و غذا کم است باید جنگی بزرگتر آغاز کرد اینبار دیگر این رباط های نامریی هستند که کشتاررا انجام میدهند .
 (آقای جرج سروس ایا بیداری) ؟‌ث 
پایان  
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
اسپانیا 
۱۱ دسامبر ۲۰۱۸ میلادی ........