ثریا ایرانمنش!
شبی اگر رها کنم دل را بسوی تو ،
زنجیرهای گسسته غوغا بر خواهند آورد
شبی اگر تارهای تاریک درهم فرو رفته را
رها کنم بسوی تو ، هریک با جنبشی
بر سر انگشتان تو خواهند نشست
دستهایت را بمن بسپار
تا به هنگام سرکشی از درون قفس
دستهایم را با تو یکی کنم
تو باغرش طوفان زای خود
من با سکوت سنگین وبی ثمر
تو مانند سیلاب پر میکنی همه جارا
من ، لیکن در کنار زمزمه باشکوه اب
تنها یم !
به آن دو برکه سبز میاندیشم ،
ما درنبردی بزرگ میان تیره دلان وکینه توزان
در ستیزیم ، ستیزی بی گزند
بند ها را پاره کن ، زنجیر هارا از هم بگسل
بگذار چون یک شراره آتش
من ، بر دستهای تو بوسه زنم ....بوسه عشق
تو در منی ، به پاکی یک زمین بکر
من در خویشم به سخاوت زمین
پایان
ثریا ایرانمنش / یکشنبه 22 اکتبر 2018 میلادی