سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۷

خواب خوش

دستگاه برگشت  تنظیم شده  ومجهز  با آخریرن سیستم وغیر قابل نفوذ اما من دیگر حوصله اش را درحال حاضر ندارم 
آنهم در کنار این مردم هزاررنگ وآن عده نا فهم ودروغگو  که بهترین سر گرمیشان کشتن ونوشیدن خون است  وآیا آن گوزن های شکاری وپرورشی را که برای شکم اربابانشان میکشند خون آنها را نیز سر میکشند !؟ویا با آن چلو کبابی به فقرا میدهند.
مردی را به راحتی کشتند واورا سوزاندند وگفتند ونوشتند خود کشی بوده مردی فعال کودکان خیابانی زنان معتاد اوومستقل بی آنکه با کسی وابسته باشد بی آنکه حریفانی داشته باشد او نمیدانست که حاکمین باین زنان خود فروش ومعتاد وخیابانی احتیاج دارد وبه کودکان  به دنیا نیامده شان نیز  ،او نمیدانست که این یک منبع در آمدی برای خرده پا ها وزیر  میز جمع کنان است؟
او در فکر انسانی خود داشت به سر زمینش خدمت میکرد  سر زمینی که تصرف شده وامروز کمتر کسی میتواند نام ایران را در آنجا ببرد ،او برای ایران کار میکرد نه برای حکومت  ! 
من برای ایرانیان مینویسم نه برای حکومت  بنا بر این باید اول جا وخط خود را مشخص کنم  تا ببینم آیا ایرانی دیگری نیز  یافت میشود ! ویا بقول حضرت مولانا گشته ایم   ما بسی  آنچه یافت نمیشود .....تنها تریبونها کار میکنند  تنها مشتها گره میشوند وتنها بازرا بزرگ بر قرار است برای فروش باقیمانده   .
خوب ! آیا بهتر نیست یک عشق مجازی در میان بازار سر زمین مجازی بیابم وبرای او قصه های شهرزاد را بنویسم ؟
وروز گذشته بیاد فیلم معروف فارنهایت  افتادم که چگونه خانه به خانه میرفتند وکتابهارا میگرفتند ومیسوزاند چگونه اتدیشمندانرا به زیر خاک میفرستادند ودلقکها وبازیگران را به روی صحنه میبردند  تا سر نخی از باقیمانده ها بیابند  .
حال امروز در زیر باران شدید وسرمای دندان شکن باید بفکر یک داستان باشم . چشمم که به کتابهای جمع شده درون یک انبار که افتاد  کتابهایی که از نظر حکومتیان ضاله به حساب میرود  با خود گفتم فارنهایتی دیگر در راه میباشداز نوع مدرنیزم آن  سرت را پس بکش /ثریا