ثریا ایرانمنش » لب پرچین« اسپانیا !
چقدر واژه وکلام در زبا ن ما گم ویا پنهان شده اند ، خواستن ، عشق ورزیدن ، بوسیدن ، وآرام گرفتن درآغوشت و می میکده ساقی و ساغر همه رفتند و بجای آنها کلمات نا مفهموم و نا شناس نشستند ، اعمالش را انجام میدهند با زبان بسته ! وبا کلمات ناهنجار .
ترا میخواهم ای یار تا در آغوشت بگیرم
من با لبان سرد نسیم صبح
سرمیکنم ترانه ای برای تو
من آن ستاره ام که درخشانم هر شب در آسمان سرای تو
غم نیست گر کشیده حصاری سخت
بین من وتو پیکر سحر ، اما
من آن کبوترم که به تنهایی
پر میکشم به پهنه دریاها
شادم که همچو شاخه خشکی باز
در شعله های قهر تو میسوزم
گویی هنوز آن تن تبدارم
کز آفتاب شهر تو میسوزم
مگذار زاهدان سیه کردار
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده شیطانند
پایان
ثریا / اسپانیا / » لب پرچین « 01/09/2018 میلادی برابر با 10 شهریور 1397 خورشیدی