ثریا ایرانمنش » لب پرچین «. اسپانیا !
گمان نکنم امسال کریسمس جناب مکدونالد ، بتواند درکنار همسر زیبا وفامیلش درکنار درخت کریسمس آوازهای دسته جمعی را بخواند و هدایا را باز کند ! بهر روی آن ملا حسین در پشت پرده بیکار نبود و دست دردست امامان همیشه در صحنه مسلمان گذاشته و کارد را تیز کرد حال کی و چه موقع وبه دست کی بر پشت ویا سینه جناب توییتری خواهد نشست ، نمیدانم .
نره خری از فرزندان حرام زاده های ژن خوب افاقه فرموده اند » اگر کسی نمیتواند پولدار شود برود بمیرد « آنهم کجا درپشت سر مافیای ونزولا ! البته درآن دیار آشفته همیشه عده ای حاکم وعده ای محکوم و برده وار به زندگیشان ادامه داده اند تو تازه سر از تخم بیرون آورده ای و فهمیدی که خوب میشود با پا اندازی و قاچاق ( همه نوع) پولدار شد ، این تو هستی که باید بمیری موجود زائد اجتماع !
اروپا دست به حاتم بخشی زده وهشتاد میلیون یورو به ایران فلک زده کمک خواهد کرد اما این هشتاد میلیون درهمان بانکهای خارج دربین حرام زاده های ژن شیطانی پخش میگرددد وبرای سازندگی ویا آب آشامیدنی ویا نان روزانه ملت دربند » ایران » هزینه نخواهد شد .
عمو سام بزرگ وعمه بی بی سکینه بهر روی چشم طمع باین سر زمین داشته ودارند و دزد سوم نیز وارد شد وسر انجام ملتی را از میان برخواهند برداشت مگر امروز میتوان درمصر یک مصری اصیل یافت ؟
مگر در سر زمینهای ویران شده به دست این آقایان چیزی باقیمانده و بهر روی این بذل وبخشش اروپای مهربان صرف تکمیل دود و دم حضرت رهبری و بیماری پروستات ایشان هم میشود .
هر چه امید بود از میان رفت و هرچه در ذهن داشتیم پاک شد تنها دردها هرروز شکل محکم تری می یابند و مانند یک غده درونمان را میجوند و میخورند تا مرز مرگ و نیستی .
ما نسیمی را دوست داشتیم که نرم نرمک بر روح ما بدمد نه طوفان مرگ را ، باد را میشود رام کرد اما طوفان رام شدنی نیست و باخود هزاران نوع بیماری وکثافت را خواهد آورد وبر سر و روی ما پخش خواهد کرد ، نماد نسیم فرح بخش همان مرغان در قفس نشسته اند که نه پری برای پرواز دارند ، و نه جسمشان از یک نسیم فرح بخش خواهد لرزید ، تنها میله های قفس که نشان تنگی فکر وفضای مسموم را نشان میدهد ، بر آنها حاکم ومعنای زندگی را بکلی از یاد خواهند برد ودیگر هیچگاه به فراسوی مرزهای ناشناخته سفر نخواهند کرد ..
معنای زندگی بکلی عوض شد معنایی که همیشه درمیان مشت ها و سینه ها محفوظ بود حال تنها در فکر قفس میگنجد .
حال کلمات مقدس و آیات و تصاویر ذهنی که بوجود آمده اند .جانشین بادبان کشتی ازادی شدند و امروز هر کسی بجای دریا نوردی در کنج خانه لب بر لب لوله افیون گذاشته است .
دیگر نمی توان امیدوار بود .
کتاب قطور وبزرگ با جلد بنفش وخطوط زیبا نوشته شادروان شجاع الدین شفا زیر نا م » ایران واسپانیا « جلوی رویم نشسته درمیان بقیه کتابها ، اما دیگر حوصله ای نیست ، باندازه کافی این رابطه ها را احساس و لمس کردیم .
دیگر نمیتوان جلوی طوفان و سیل را گرفت هیچکدام مهار شدنی نیستند و کشتی آزادی درون اقیانوسها زیر غرش موشکها غرق شد بادبانش نیز گم شد . ث
بهترین هرچه بود و هست
بهترین هر چه هست و بود
ای جدایی ، تو برایم بهترین بهانه گریستنی
بی تو من به اوج حسرتی ناگفتنی رسیده ام ........؟
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین ن اسپانیا . 24/08/ 2018 میلادی / بر ابر با دوم شهریور ماه 1397 خورشیدی !