دوشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۷

چقدر خوب است !

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « 
یک قطعه !

چقدر خوب است که انسان آنقدر پول داشته باشد تا بتواند با دست ودلبازی خانه اش را تزیین کند ، چقدر خوب است !
امروز مجبور بودم برای خرید یک حباب برای چراغ قدیمی خود که از چوب آکاچو درست شده بود به یک مغازه چینی بروم ویک حباب ارزان برایش بخرم وبر سرش بگذارم ، درست شکل و شمایل خودم را گرفت ،  در آن هنگامی  که  کلاه حصیری را با لبه های بلند و شلوار  کوتاه وتی شرت میپوشم تا به دریا بروم ، من دیگر نیستم کسی دیگری است !  

این چراغ  هم آن نبود  چیزی مسخره در ست شد مجبور  شدم آنر ا در پشت قاب عکس بیست سالگی خودم  پنهان کنم !  بیست سالگی  ، چهرهای زیبا  تازه وبی غم  وبی خبر از آنچه که بر سرم خواهد آمد .

حباب با چراغ هم خوانی ندارد  اما حباب دیگری  نیست نتوانستم پیدا کنم ، این چراغ  از قبل و از ( خانه بزرگ ) با من بوده  بیشتر اثاثیه را دور ریختم پرده ها را ملافه ها را فرش هارا   حتی فقرا را نیز از آن داشتن آنها محروم کردم وچه  بسا شهرداری آنهارا درشنبه باز ارهای دهات بفروش برساند .  حال اثاثیه یک خانه بزرگ را دردو اطاق میبایست جای میدادم  مقداری از کتابهایم را یا بخشیدم ویا دور ریختم مجلاتی که در طول سالها  جمع کرده بودم .درخانه بچه ها به امانت گذاشتم کنسول برنزی  وآینه آن گم شد و دوره مجلات وکتابها در زیر زمین دیگری نم کشیده  قابلمه های بزرگ روسی وظروف و گلدانهای همه در گوشه ای افتاده اند !

من زندگی در خانه بزرگ را میدانم چیست ، من لوستر های کریستال را با آویزهای براقشان میشناسم  ، من فرق پارچه پولبیستر را با کرپ ژرژت خوب میتوانم تشخیص بدهم  ، اما امروز این محیط اقتضا میکند که با یک شلوارک پولیستر .وچند پیراهن ساخت چین هم بخوابی ، هم به خرید بروی وهم بیرون بروی برای خوردن ناهار یاشام  فرقی  ندارد با گرم کن هم میتوانی بیرون بروی، کسی نیست که ترا بشناسد ویا از تو ایراد بگیرد ، حال در پشت ویترین بوتیکهای نام دار لباسهایی با همان پارچه های پولیستر اما با قیمتی  گرانتر که در شهرهای بنگلادش وهند دوخته میشود میبینم و سیل خریداران از راه رسیده  که خیال میکنند مثلا D - Z - RF- ,GH-  همه  در همان خانه مد دوخته شده برای آنها و مخصوص آنها / 

یک روز به مغازه چینی رفتم تا زنی که آتجا  (اولتریشین ) یا کارهای پیش پا افتاده بلند و کوتاه کردن شلوار یا دامن را انجام میدهد    دامنم را کوتاه نماید مرا بگوشه ای خواند ویک بسته جلوی رویم گذاشت وگفت ما اینها ارا برای کارخانه های بزرگ مد میساختیم  حال چند تکه باقی مانده اگر میخواهی دانه ای یک یورو وحوله ها ده  یورو بردار ، 
نگاهی به بسته بندی ها کردم  دستمال گردن های گوچی . دیور / ولویی وتان با مارک خودشان . حوله های دیور که روی جیب آن ها مارک کریستین دیور دوخته شده بود با  رنگ آبی و خیلی چیزهای دیگر منجمله کیف های والنتینو !!! دستمال گردن ها و دوعدد کیف باقیمانده را برداشتم  اما حوله را نخواستم حوله زیاد دارم وهمه آنها چهل یوروشد !!!! خندیدم   خیلی هم  خندیدم  ودر این  فکر بودم که چگونه  این  صاحبان مد و زیبایی استفاده میبرند از دسترنج این زنان  ودختران ییچاره که شب و روز بدون تعطیل مشغول کار هستند.
کیف ها درون کمد افتاده ودستمال گردن ها درون کشو بی استفاده .همه هم اصل میباشند از چرم و وآستر های ابریشمی !!!نه ا نوع تقلبی آن .

ماههاست که چراع یخچال سوخته وما ه است که به کارخانه زنگ میزنم  اما خبری از کار گری نیست ! 

چه خوب است  انسان آنقدر پول داشته باشد که با یک تلفن به فلان بوتیک زنگ بزنی نمونه فرشهایتانرا برایم بفرستید ، با نمونه پرده ای تور وابریشمی  وبه مبل سازی زنگ بزنی که یبا این کاناپه  قدیمی را بردا رو یک دست مبل شیک برایم بیاور از دیدن آنها حالم بهم میخورد ، چقدر خوب است انسان خیلی پول دار باشد !!!  اگرهم نداری باید نشان بدهی که پولداری !!!
مانند آن زنک جنوب شهری که مرتب دلارهارا به رخ همه میکشید بی آنکه  کسی یک دلار او را دیده باشد ، یا مرتب خانه میخرید زمین میفروخت بی آنکه کسی یک قطعه از زمین یا دری از خانه او دیده باشد و سر انجام شهر داری او را جمع کرد .
چقدر خوب است که انسان در این جهان بی وجدان پولدار باشد تا مجبور نباشد چرا غ قدیمی  خود را با یک حباب مسخره تزیین کند  ...خیلی چیزها خوبند اما نه برای من . پایان 
ثریا /اسپانیا /دوشنبه 30ماه آپریل 2018 میلادی .....