شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۷

جدا هست وجدا نیست


ثریا ایرانمنش "لب پرچین"


هر حکم که او خواست براند بر سر ما 
ما را گر از آن حکم رضا هست و رضا نیست 

کو جرات گفتن که عطر وکرم او 
بر دشمن و دوست چرا هست و چرا نیست ....." عبرت نایینی " !

هفت ای سخت گذشت ، هفته ای پر درد و پر ماجرا ، دگر ماجرا را  دنبال نخواهم کرد  اگر به راستی خود او  یافته شده  سخت هراس انگیز است و اگر او ساخته و 
پرداخته دست و افکار دیگری باشد   لحظه خاموشی مردم فرا میرسد و فریبی تازه درراه است .

لحظه ای فرا میرسد که همه  مردم درباره آن چیزی که  یافته اند خاموش میشوند  واین خطرناک است .
یک هفته پر ماجرا  و من سراپا گوش و هوش  یکی از بیداد سخن میگفت دیگری از استبداد و سومی از معجزات او  و ظلم و نابرابری ها ، اینها همه در سبد منافع  قرار دارند  ظلم و نا برابری و زور .فریب ،  خودشان فریاد بر میدارند .
باید خاموش ماند و خاموش نشست  این خاموشی  همه نابرابری ها و ظلم ها را  بر جسته تر ساخته و بیشتر میکند، اما گاهی ستمگران از این سکوت و خاموشی خواهند ترسید 

هر نوری که در  جهان بوجود آید سایه اش را نیز به همراه دارد  و چه بسا گاهی این نور در کسوت خاموشی  نهفته باشد  هیچ گفته و نوشته ای نیست که اثری بر جای نگذارد و سایه خود را ننمایاند .

آیا خداوند  هم سایه ای دارد؟  شاهان همیشه در سر زمین ما سایه خدا بودند ! اما آنکه ستم و جور و بیدا د میکرد چگونه میتوان نام سایه خداوند رابر او نهاد  کلمات زیبا هستند و میتوان با آنها  تابلوهای  بسیار زیبایی ساخت وبر دیوار فریب آویزان کرد ، ملت ما  از روز ازل واول بخاطر هجوم اقوام مختلف و خونهای گوناگون هیچ یک حقیقی نیستند و هیچکدام خون پاک و تمیزی در وجودشان نیست  ظاهر را مرتب میکنند اما در باطن آتشی هستند زیر خاکستر فریب و ریا ،  و سپس خودشان در سایه ی رنگ خودشان گم میشوند .
امروز مردم جانشان به لب  رسیده ، مردم جهان را میگویم  دو دستگی و بیهودگی و ضعف قدرت  نور  را در دلها خاموش  ساخته   وعده ای بی تفاوت راه میروند وبی تفاوت بتو مینگرند وبی تفاوت میخورند ، دیگر نوری نیست غیر از تابش سوزان آفتاب قدرت مالی  و همه ضعفا در سایه همان  مینشینند ، خاموش .
واین آتش  سوزان کم کم همه را  میسوزاند  و خشک میکند و جز مقداری کاه چیزی باقی نمیماند  . آنقدر این نور قدرت گرفته  واین گستره سایه انداخته  که امروز اگر قطعه  نانی گیر کسی بیاید صد بار باید  رحمت  و مهربانی  پروردگار را ستود .
روزی سایه  خداوند با نور واقعی بر دلها حاکم بود  و همه ضعفا و بیچارگان  در زیر سایه سخنها و گفته های او جمع بودند و گوش فرا میدادند ، عده ای راه فرار را پیش گرفتند  وخود رفتند تا خدا شوند و سپس آن مرد در گستره سایه های نا امنی  خاموش شد  حال امروز عده ای برای باقی ماندن وزنده  بودن و بیشتر ماندن  سکوت و خاموشی. چندین ساله او را درهم شکسته اند  و معنای خویش را در این خاموشی میگسترانند  و من .... منتظر  شنیدن آن ناگفته ها  از زبان خودش هستم .

نه اطرافیان  تبه کاران  صد گونه گفته وگذشته او را  چرخاندند  هیچگاه زیبایی  به آن گفته ها  نبخشیدند  حال امروز از قول او کتابها مینویسند  و مصیبتها میگویند . 
او را نیز از ما خواهند گرفت و ما آخرین قطعه گرانبهایی را که بعنوان یک ملت  داشتیم از دست خواهیم داد و درجرگه همان گدایان و دست به دهنان نگاهمان به دست دیگری است که مال خودمان را برده است زمین را صا ف ومسطح خواهند کرد  واین تلاش برای پوشاندن تاریخ چندین هزار ساله ادامه خواهد یافت تا نسلهای باقیمانده وفسیلها نیز از یبن بروند  ون سل میمونها حاکم شوند با قدرتی بیشتر  سر زمینها به زیر آب خواهند رفت ویا خشک خواهند شد ، جمعیت باید کم شد نان نیست گندم نیست برنج نیست در عوض زباله های اتمی در سر تا سر خاک ما بوی گند خود را رها میکنند تا پیکر هارا بسورانند و نسلی را باقی نگذارند  نسل ( یک انسان ) و روزی شکل این انسان بعنوان بشر اولیه د رقاموس حکومت میمونها روی یک تخته  با رنگ آبی نقاشی خواهد شد وشعله هایی که از زمین بر میخیزند نامشان آتش است و موادی که در زیر إن آتش روشن است نامش نفت و گاز میباشد .
ما حتی سایه خود را نیز گم کرده ایم  آنچنان د رفریب ها غرق شده ایم که خود را نیز نمیشناسیم این " شمش های " طلاییند که در انبارها در صندوقهای آهنی وزیر بتونها پنهانند ، صاحبان آنها قدرت دارند نه ما دست به دهنان که با یک مویز گرمی مان میشود وبا یک غوره سر دی وبا وزش باد مانند برگ خشکی  به هرسو روانیم . ث 

از تو شوری  بدل  بحر وبر انداخته اند 
آتش عشق تو در خشک وتر انداخته اند 
هرکجا تیغ  نگاه تو  علم شد بناز 
بیدلان گاه سپر  و گاه سر انداخته اند 
پایان 
 ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 28/04/2018 میلادی برابر با 8 اردیبهشت 1397 شمسی /...