چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۶

تهوع

این عکس را یکبار دیگر در این صفحات گذاشته بودم ، 
اما برای آنچه که امروز مینویسم عکسی بهتر ازآن نیافتم !!!!
----------------------------------------------------------
حال تهوع دارم، بلی بقول مرحوم [صادق هدایت ]کتابی بنام استفراغ نوشت ، او هم دچار همین  بد حالی و بی حیایی ها شده بود .
چند روز پیش برنامه ای  را که مرتب روی یوتیوپ من میاید  ، داشتم تماشا میکردم و دراین فکر بودم که امروز چه خواهد گذشت  ؟ " دوست " از کاشانه اش بیرون آمده و عیان شده بود و حال درکنار " مراد خویش نشسته بود ، احساس بدی داشتم  ، چیزی مرا عذاب میداد ، من زندگی را بیشتر از درون کتابها شناخته بودم گاهی احساسم به کمکم میامد ، اصراری به فضل فروشی نداشتم  هیچ سودایی نیز در دلم نبود ، همان نام " نویسنده " کافی بود که من ناارام باشم ، اما این بار ......

پس از پایان برنامه بخیال آنکه دوربین خاموش است دستی بسوی دیگری دراز شد این دست دست تمنا و خواهش بود ، دست.....
واشعاری که " از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است ؟!........

نه بهتر است این موضوع را برای  دیگران و تشریح آنان بگذارم ، بمن مربوط نیست اما حلم بهم خورد ، ناگهان از اوج آن مردان  فرود آمدند وبر زمین افتادند مانند برگهای زرد پاییزی یکی ززد زرد دیگری داشت رو به زردی میرفت  اما سوداها هنوز در دلشان بود ، سودا های خفته و سرکوب گشته در درونشان ، جان میکرفت یکی با بی حیایی میل داشت از قله ها بالا برود و دیگری با تمنا جان را میطلبد .
کتابی برداشتم تا بخوانم اولین صفحه آنرا که باز کردم مقدمه ای بود  از اشعار زیبای " شیلر " "

فرزندان من ،  جهان به دروغ   و کینه  انباشته است ،  هرکسی  تنها خودرا دوست میدارد ، پیوندهایی که  به دست سعادتی زود شکن  پدید میاید  همه سست میباشند ، آنچه بلهوسی آنرا بهم میچسپاند  باز بلهوسی  آنرا ازهم  خواهد گسست  ، تنها طبیعت است که راست  وبی غش  میباشد ،  تنها اوست ، که بر لنگر های استوار تکیه دارد  ، باقی همه بازیچه های امواج  طوفانی اند  ،  هوس دوستی بتو ارزانی میدارد  و سود مشترک  یک رفیق  را ؛ خوشا آنکسی که مادرش برادری به وی هدیه میدهد ،  دربرابر این  جهان  جنگ و خیانت  دو تن هستند که باهم  پایداری میکنند ........

و من در صندوق خانه دیوانگی هایم او را برگزیده بودم  بامید آنکه سرباز میهن است ! حال نیازمند آن هستم که خود را سخت سرزنش کنم وبرادری ندارم تا دو تن باشیم و بتوانیم درمقابل این خیانتها پایداری کنیم  به زودی از پا خواهم افتاد .

جهش زندگی محدود است  باید دید تا کجا میتوانی بالا بپری آگر پاهایت بلند باشند بیشتر گام بر میداری وای به روزی که پاهایت کوتاه و دفرمه باشند ، حال رویاهای فاسد خود را درون جیبهایتان نگاه دارید و از پرواز آن به اسمان دیگران خودداری کنید .

 جهش در زندگی محدود است  هر گز نمیتوان  از همه سو خود را درمیان دید  دلهایی که سودا زده نیستند بسیار نادرند ، جانهایی که راه میروند گردا گرد خو نور میافکنند نه تاریکی  فانوس شما کم نور و کم کم خاموش خواهد شد  ، این رفتار ناشایست  به حرمت و حریم خانواده ها آنهم در فضای باز عمومی شایسته نیست  /
اوف ، اجتماع ما گند تر از این حرفهاست که من دارم خودم را برایش تکه تکه میکنم .

روز گذشته تصادفا شعری از " شادروان فریدون توللی " یافتم که میتوانست  گویای احساس مرا نسبت باین نوع اشخاص بباشد  ، آنرا در سایت اشعار فاخر گذاشتم که بانویی موقر ومفخر ! آنرا اداره میکند ، در کامنتی از من پرسیده بود ؟ ایشان نویسنده اند یا شاعر ؟؟؟ خانم همولایتی  شاعر گرانمایه میباشند . نو شتم ایشان شاعر و من افتخار شاگردی ایشانرا دیر زمانی داشته ام و اهل شیرازند 
بسکه این بانو در دریای  تولد و مرگ انبیاء  غرق شده اند ، دیگر نه شاعری از گذشتگان ما میشناسند  و نه فاخری و نه نویسنده ای را .
دیگر باید خاموش بنشینم .پایان 
» لب پرچین « / ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 26/07/2017 میلادی /...