شنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۶

سایه من کو؟

من نمی خواهم  
سایه ام را لحظه ای از خود جدا سازم 
 من نمی خواهم 
او بلغزد دور از من روی معبرها 
 یا بیفتد سنگین  و خسته 
زیر پای رهگذرها ................. فروغ فرخزاد 

---------------
در حال حاضر همه ما تقسیم شده ایم ، دهه چهلی ها ، شصتی ها ، و غیره ، نمیدانم متعلق به کدام دهه هستم اما میدانم درآن دوران هم بودند انسانهای ناروایی که میدزدیدند ، پنهانی میکشتند  وزنان  وحشتناکی که چیره بر زندگیها میشدند و مردان خود فروشی که هریک یک معشوقه پا بسن گذاشته از طبقه بالای جامعه داشتند !!  ژیگولها و پسران خوش تیپ و خوش پوش که عزیزدردانه مردان و زنان محروم بودند ، محروم از مهربانیها ی همسر و خانواده . 
متعلق به دوران | مولی بروان " هستم ، زنی که با همسرش صاحب یک معدن طلا بودند اما در سوسایتی ها و جامعه بالا راهی نداشتند  چرا که ( تازه به دوران رسیده ) ! بودند ..

امروز دیگر این حرفها قدیمی شده ، هرکه پول دارد  میتواند وارد درگاه شود و همه به پای بوسش میروند مهم نیست از کدام طبقه برخاسته ،  چهره ها همه عوض شده دیگر از ان مردان جذاب و خوش هیکل و خوش فرم خبری نیست همه بمدد بنگاههای ورزشی هریک هرکولی شده اند با پروتینهای مصنوعی ، دیگر از زنان تو دلبرو و جذاب خبری نیست عروسکها و مانکن هایی که فرقی با هم ندارند .
آن روزها هم مانند همین روزها بود اما زمان عوض شد و مکان ، حال سیگار و روزنامه و کتاب را از دست ما گرفتند و بجایش یک جعبه کوچک دادند که همه دنیا را و اسرار آن را میتوان در آن بخوبی دید و همه را شناسایی کرد  با دوربینهای  مخفی و میکروفن های مخفی هریک برای خودمان یک پا جاسوس شده ایم  ! .

نه من میل ندارم سایه خودم را و خودم را از دست بدهم همچنان میلغزم و به جلو میروم بی آنکه وارد این دسته ها بشوم .
حال تهمینه ها با برادرانشان به رختخواب میروند  پسران با پدرانشان ، عیبی هم ندارد دنیای وارد یک مدار دیگر شده است حال اگر کسی پیداشد واز این مسائل به دور و خواست خودی بنمایند حمله گرگها و سگهای درنده از ار سو شروع میشود و تا او را تکه پاره نکنند آرام نمی نشینند .

در آن روزگار  هنوز اندازه خودمان را  خوب میشناختیم  وهر چیزی را که می آموختیم  خود اول در مدار آزمایش آن قرار میدادیم  نه دیگری را به خطر بیاندازیم .
حال نباید بیفتی ، کافی است مانند یک سر باز زخمی در صف سایر سربازان کمی احسا س خستگی کنی  درمیدان جنگ ترا تنها خواهند   گذاشت تا شلیک گلوله ها از هر سو پیکر ترا سوراخ  سوراخ کنند . آنها به راه خود ادامه میدهند ما نند همان دوچرخه سواران و مردان دو و میدانی که میخواهند زودتر برسند وان سکه را بر گردنشان بیاویزند .

 باید حساب کنی که ببینی در کجا ایستاده ای در خطر افتادن  نیستی.
 نیاز به ازمون و بیشتر شناخت مردم داری آنها درست پیر نشده اند ، و جوانان درست شکل نگرفته اند وزندگی با  برخوردهای گوناگون  و رویداهای ناشناخته از آنها چیز دیگر بوجود آورده چیزی که تو نمیشناسی  ، حال باید امکانات خود را تنگتر کنی  و کمتر در صدد شناخت و آزمودن آنها بر بیایی  هرچه جلو تر بروی تهی بودن و کاستی را بیشتر احساس خواهی کرد .
و ناگهان  میبینی به اوج تنگی رسیده ای  و دیگر چیزی نیست که آنرا بیازمایی  و دیگر زندگی درست  در راس خطرهاست  و تنگی جا و کمبود اکسیژن  .

خبری از معرفت وداد نیست  شماره حسابت در بانک چه ارقامی دارند ؟  دین هم یک معامله پرسود با خداوند است  تبدیل به یک کاسبی بزرگ شده  کسی احتیاجی به شعور و مغز کامل تو ندارد  هرروز باید  از وزن مغزت کم کنی و شعورت را به حد اقل برسانی تا درمیان _ جامعه( متمدن امروز ی) ترا ببازی بگیرند .
----------
ای هزاران روح سرگردان 
 گرد من لعزیده در امواج تاریکی
سایه من کو ؟
 سایه من کو ؟ 

لیک دور از سایه ا 
 بی خبر از دلبستگی هاشان 
 از جدایی ها و از پیوستگی هاشان 
جسم های خسته ما دررگ و پود
 خویش 
 زندگی  را شکل میبخشد ..........پایان 
ثریا ایرانمنش .» لب پرچین « / اسپانیا / 22/ 07 / 2017 میلادی /..