شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۹۵

آن زن که بود؟

اینها برای چاپ نیستند ، لطفا فقط بخوانید ، سپاسگذارم.
----------------------------------------------------ثریا 
حال که کمی پرده هارا کشیده ام باید از اول شروع کنم وبنویسم که چگونه پایم به خانه آن مرد رسید واو کی بود واز کجا آمده بود ؟ هر چه هست ، مادری مقتدرداشت زنی با اراده آهنین ، زنی که میتوانست چند مرد را بخاک بنشاند ، زادگاه  آنها معلوم نبود ، کمتر حرف میزد بخصوص زبان فارسی را خیلی کم میدانست او زمان رضا شاه با سه فرزند ویکی هم که درشکم داشت از کوه های پر برف  سیبریه وقفقاز و چین خودش را به ترکیه میرساند ، مدتی درترکیه ماند وچون زبان آنها را خوب میدانست  کلاس زبان با زمیکند وسپس از آنجا به ایران وبه طرف خراسان حرکت میکند ودرآنجا ساکن میشود وآخرین فرزندش را درآتجا به دنیامیاورد 
به هفت زبان زنده دنیا آشنایی کامل داشت هم مینوشت وهم میخواند اما فارسی را خیلی کم . ( اینها روایتیهایی است که از پسر او شنیده ام ) .
او در پرورشگاهی مشغول بکار میشود ، وروزیکه رضا شاه بهمراه نخست وزیر پرقدرتش تیمورتاش به مشهد رفته واز پرورشگاه دیدن میکند سخت تحت تاثیر آرامش ونظافت ونظم وترتیب وتربیت بچه ها قرار میگیرد وآن زنرا تشویق میکند درانجا تیمورتاش میگوید "
قربان این خانم را کسی نمیشناسد گویا باید  یک جاسوسه باشد که از روسیه باینجا آمده ودرست نیست فرزندان ما تحت نظر او تربیت شوند باید اورا بیرون راند ، وآن زن آهسته جلو میرود وسیلی محکمی بگوش تیمورتش میزندومیگوید قبل از رفتن حد اقل عقده امرا خالی کردم واز دربیرون میرود .

البته باو کاری نداشتند اما این امر برای تیمورتاش خیلی گران آمد بخصوص خنده زیر لبی رضا شاه .
او به همراه چهار فرزندش به تهران کوچ میکند ودر خانه یک ارمنی پانسیون میشود ودوباره درصدد ایجاد کلاس زبا ن بر میاید این بار درخانه  ، شاگردان زیادی دورش جمع میشوند بچه هاییکه بعد ها جوانانی شدند وجزیی. از حزب توده را تشکیل میدادند، 
پسرانش بزرگ شدند به مدرسه وسپس به دانشگاه رفتند ودو دختر او نیز راهی دانشگاه شدن سن آنها چندان باهم زیا د نبود پسران بسیار زیبا  ویکی از دخترانش نیز خیلی زیبا بود که بعقد یک دکتر امریکایی درآمد وراهی امریکا شد این دکتر ممخصوص قلب آیزنهاور ریاست جمهوری امریکا بود   !فریدون کشاورز دوستی محکمی با او داشت ! درآن زمان رزم آرا نخست وزیر ایران بود وچناکه آن بانو نقل میکرد وگویا از فریدون کشاورز شنیده بود ، رزم ارا به هنگام صحبت تلفنی با شاه میایستاد ودکمه هایشرا محکم میبست وبا یکدست سلام نظامی میداد . تلفن که قطع میشد او راحت سر جایش مینشت ! بهر روی توده ها رزم ارا هم کشتند .
، من خیلی بچه بودم که به شاه تیر اندازی شد داشتم از مدرسه برمیگشتم خانه ما پشت مجلس شورای ملی بود ومن به دبنال پلی میگشتم تا بتوانم از روی جوی آب پر لجن بگذرم دیدم خیابان شلوغ شد ودستی مرا بغل کرد وگذاشت آنسوی خیابان من دوان دوان بخانه دویدم واز رادیو شنیدم که به شداه تیر اندازی شده اما تنها زخم کوچکی پشت لب بالای او ایجا دشده که فورا آنرا ترمیم کردند وبلا فاصله صدای اورا از رادیو شنیدم که داشت نطق میکردزانو زدم وخدار شکر کردم !وشب در روزنامه عکس اورا با لب باند پیچیده شده دیدم ....بقیه دارد. ثریا