دوش گرفتم تا به رختخواب بروم ، اخباررا خواندم ، خانم کلینتون .... بمن چه مربوط است ، همه دراین دنیا درحال حاضر بمدد این تکنو لوژی همه چیزشان هویداست .
دلم گرفته ، میل ندارم زندگانی نویسی کنم ، ویا اثری از خود بیاد گار بگذارم ، من کسی نیستم ، زنی پاک باخته که با سر سختی تمام میل دارد تا انتهای راه برود ، بمن هیچ مربوط نیست دنیا تا کجا میرود وسر انجامش چه خواهد شد ؟ من هنوز بر اسب راهوار خویش سوارم ولنگان لنگان میروم ، گلها را بو میکشم بی آنکه سبزه هارا لگد کوب کنم ، زمانی میل داشتم درب اطاق تنهایی را باز بگذارم وبه آفتاب اجازه دهم کمی روشنایی به درون بفرستد ، آفتاب هم دروغ است ، وا زاین آشناییها که اتفاقی و یا سر راهی ، مطابق معمول جلویت سبز میشوند گاهی بهره ای بگیرم ، میل داشتم کهنه هارا دور بریزم وذره ای از روزهای نوین وتازه را لمس کنم ، ، با دهوا وبخار آب وبرف پوک است ، اصالتی نیست ، گاهی فرا میرسد که این آشنایی بنوعی عادت ویا یک انس در انسان جایگزین میشود ، درسفر میتوانی آنرا بفراموشی بسپاری ، بنحوی که دیگر درزمان ومکان تو جایی نداشته باشد ، دراینجا سئوالی پیش میاید ، من روی یک خط صاف ایستاده ام ، بی هنیچ منحنی ، وآیا میشود با یک خط صاف وموازی روبرو شوم ، بی هیچ خطوط دیگرئ؟ بطور آشکار دیده ام که ، نه! هر فردی راه خودرا دارد ویا شاید میل داشته باشد زیکزاک بزند پس با من موازی نیست ، زندگی دیگر آن حقیقت ذاتی خودرا از دست داده است وخود زندگی ترکیبی از خطوط درهم وبرهم است ، اما برای من خیلی دشوار است که وارد این خطوط ناشناخته بشوم ، خطوط وترکیبی که هر شخصی سر خود را با دودست گرفته که از روی گردنش نیفتد ، خصوصیات اشخاص باهم متفاوتند ، بدبختی من این است که با هرکس آشنا میشوم ، اول نیمی از وجودمرا دراو بودیعه میگذارم وانتظار دارم نیمه دیگر من باشد ، کار بی فایده ای است، هر کسی در مرز وبوم وسایه دیگری رشد کرده ، ومیداند که دروغ گویی لازمه زندگی اوست ، وبا آن پیوندی عمیق دارد ، امروز بسیاری از ما نوعی زندگی نامه نویسی را شروع کرده ایم ، گاهی آنرا لفت ولعاب میدهیم وگاهی افکار نا خود آگاه خودرا ضمیه آن میسازیم ، برای من مشگل است ، یکنوع خود سانسوری را درپیش گرفته ام ، از بردن نام اشخاص بطور صریح خود داری میکنم ودر صدد آزار کسی نیستم ، تقصیری ندارم ، زندگیم را در کتابهای اساطیری یافته ام ، مانند دخترم که امروز تعطیاتش را به باستان شناسی ورفتن به دهات وکوره راههای وساختمانها قرون واعصار سده پانصد میلادی سپرده است . من باید اذعان کنم که این روش امروزی ما چندان خوش آیند نیست وآنکه ضرر میبیند خود ما هستیم ، روزی کتابهای روانشناسی همه اوقات مرا گرفته بود " فروید " قهرمان رویاهایم بود ، امروز اگر از او کسی سخنی بگوید مورد تمسخر قرا میگیرد ، زمانی روی به فلسفه نهادم ، رسیدم بجایی ک دیدم همه فلاسفه خودشان از همه دیوانه ترند وبه آ نجایی رسیدند که گفتند "
ما چیزی نمیدانیم ، رو بسوی شعر وموسیقی نهادم ، از مردم زمانه واجتماع بکلی دور بودم وخانوادهامرا نیز دور نگداه داشتم امروز دراین دنیای پر شر شور که از هرگوشه اش صدای یک جنابت ویک کشتار بلند است ما مانند کودکان نوزاد باین جنبش ها مینگریم وازخود میپرسیم که " چرا ؟نقش دوران گذشته وآگاهی آن راجع به شخصیت خودمان با زمان امروزی فرق بسیار دارد به همین دلیل میگذاریم که فریبمان بدهند ، اگر آنها از این فریب خوشحالند ، بگذار باشند ، من باز قدمی بسوی عقب بر میدارم وناگهان حمله میکنم ، ودیگر برایم مهم نیت زخم این حمله تا کجا رفته وطرف مربوطه به چه روزی افتاد ه است ، من از فریب بیزارم ، ازدروغ بیزارم ، اگر کسی بمن هدیه ای بدهد وباز بخواهد آنرا پس بگیرد با کمال میل انرا باو پس میدهم نه ـآنکه از ویترین من ـآنرا بدزدد .
بیایید لحظه ای به مفهموم انسان بودن بیاندیشیم ، وفرق خود با سایر مخلوقاترا ببینیم واحساس کنیم ، گرگ گرگ است وشیر شیر وما انسان ونام خودرا اشرف مخلوقات گذارده ایم اما هما ن گرگ درنده ایم درلباس بره ای مامانی . وگمان نکنم این طریق زندگی راه بجایی ببرد .به همنگونه که دیگران رفتند وافتادند وخمیر شدند .
بر تواضع های دشمن تکیه کردن ابلهی است /" غنی کشمیری" پایان / شب خوش
یکشنبه / 21/08/2016 میلادی /.