یکشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۵

ستم بر ستم

بیشتر امروز را گریستم ، پشت پنجره ایستادم وگریستم ، بحال مردم این دنیا ، بی آنکه بتوانم کاری انجام دهم ،  اولین برنامه صبحگاهی  ( درراه خدا)  عده ای پیر وعلیل وبدبخترا در دهی نشان میداد که زیر نظر کلیسا اداره میشوند ، جوانان بدون پا ، مردان وزنان بدون دست ویا پیر واز کار افتاده ، چند مامی چاق وچله پوره سیب زمینی و ماکارونی را مخلوط کرده به آنها میخوراندند حتی آنکه درحال مرگ ودر رختخواب بود ، تلویزیونرا خاموش کردم ، کشوی میز اطاق خوابم  لبریز از پاکتهایی است که باید درونشان اندکی پول بگذارم بعنوان کمک به سازمانهای خیر یه بدهم زیر نام کلیسا وحقوق بشر!!! ویونیسف ! تمام روز را گریستم ، در فکر حکومتهای دیکتاتوری بودم که بر سر مردم بیگناه حاکمند زیر عنوان هرچه میخواهد باشد ، چهل سال حکومت فرانسیسکو فرانکو از این ملت  مشتی بیسواد وبی حال ببار آورد عده ای حتی از شهرهای خود بیرون نیامده بودند ، .پایتخت را نمیشناختند آنهاییکه سواد داشتند درحد همان دانشگاههای محلی خودشان توام با اطاق نماز ! نه صنعتی ، نا کاری نه پیشرفتی ، همه امید آنها به بساز بفروشی و توریستهای درجه سوم اروپاست ، که خوب شرکتهای چند ملیتی زود تر دست بکار خانه سازیها شدند وهمه چیز را با روبات ولیزرها بهم چسپاندند وبخورد مردم دادند ،وشرکتهای توریستی را نیر به را ه انداختند دیگر محلی از اعراب برای این جماعت دست وپا چلفتی نماند  عده ای دلشان خوش است که خانه دارند یا فلات با یک باران  ویا باد شدید همه نیست ونابود میشوند ، درعوض مردان دلیر !!! دیگر ی از سر زمینهای آسیا  آمدند زمینهارا خریدند قصرها ساختند ، خانه های هیجده تا بیست اطاقه ، با حمام  استخر آب گرم وآب سرد زمین تنیس وگلف و تراسهای پارتی شبانه وزیر زمینهای پارتی های روزانه!   سر زمین ما  کپیه برابر با اصل را مو بمو اجرا میکند همه خیابانها ، کوچه ها وساختمانها بیمارستانها بنام قدیسین است ، بیمارستاهایی که حتی چند انترن هم درآنجا نیستند اما مجهز به آخرین تکنو لوژیها برای( خودی) ها  دکترها ازخارج با هواپیماهای خصوصی وارد میشوند ، مردم عادی تریاک مخلوط با سرب را استعمال میکنند زنان درکنار کوچه ها زیر چادر نمازشان بامید مرگ خفته اند ومردان وپیر مردان در ویرانه ها به دنبال نان خشک میگردند دخترانشانرا میفروشند ، پسرانشانرا بکار گل وا میدارند ، واین تنها مربوط به سرزمین ما نیست ، افغانستان ، پاکشتان ، بنگلادش ، اینها همه از بایت ظهور انبیا وقدیسین میباشد ،  تمام روز گریه کردم ، تلفن هارا بستم ، رایدو تلویزیون را بستم ونشستم گریستم ، از بالکن نگاه کردم زنی تنها روی نیمکت چرت میزد ، پایین رفتم دهانش خشک گرسنه وتشنه باو گفتم :
کمکی میخواهی ؟
لبان خشک و چسپیده اش را باز کرد وگفت :
کمی آب خنک ، خیلی خنک ، پرسیدم گرسنه نیستی ؟ سکوت کرد ،  برایش چند قطعه کیک خشک ویک بطر آب خنک بردم لازم نبود بیشتر سئوال کنم چون برخاست وراهش را ادامه داد ، مئ دانستم هم اکنون بسراع سطلهای زباله میرود ، روی پله ها نشستم وگریستم . هنوز هم میگریم .
برگشتم خانه نفسم بند آمده بود ، میل دارم بخوابم  ، فقط بخوابم قرصهارا بالا بیاندازم وبخوابم خوابی که بیداری نداشته باشد ،
کشمیر هند که روزی مسلمانانرا نجس میدانست وآنهارا بیرون کرد امروز پرچم اسلامرا برداشته زیر چتر رهبری سینه میزند !
ارباب حلقه ها جریمه هارا بالا برده اگر کسی نفس بکشد واظهار بی اعتنای به ذات پاک مقدس مسلمین  ویا کشورهای تابع آن بکند نامش نژاد پرستی وفاشیست وغیره میباشد اول جریمه نقدی بعد زندان !! ، اربا ب حلقه های این جنایاترا نمیبیند ، یا میبیند چشمانش را بسته ،وخودرا به ندیدن میزند ، عینکهای دودی را برای همین ساخته اند .طاعون بهتر است ، تفتیش عقاید و ابزار انزیکسیون بکار افتاده است ، مهم نیست از گرسنگی وتشنگی میمیری دربهشت خدادرکنار خدا خواهی نشست ، مهم نیست جلیقه انتحاری را بتن میکشی وخود وهزاران انسان بیگناه را بخاک وخون میاندازی درعوض یارانت دربهشت درکنار خدا درانتظارت نشسته اند ، 
ماهوارها جمع آوری شده اند ومنهدم ، کتابها که در کتابخانه ها نیستند ، موسیقی هم غیر از آوای جهنمی مذاهب چیز دیگری بگوش نمیرسد ، کجا میرویم ؟ 
روز ی مادرم میگفت :
دنیا آخرش به دست مافیا میافتد !! من میخندیدم از نظر من مافیا گروهی بودند که تنها درایتالیا میزیستند هنوز نمیدانستم که شیکاگو ولاس واگاسی هست ونمیدانستم هر گروهی میتوانند مافیای قدرت شوند واگر وارد جهنم سوزان آنها نشوی  گرسنه میمانی .
میگفت : تهران روزی به گوه فرو میرود !!!!    » نو کامنت !«
هنوز دارم میگریم ، من تنهایی نمیتوام دنیارا ومردمش را درست کنم ، دنیا این است ، همین است ، بیخود دنبال شعر وور رفتم 
درحال حاضر دنیا به کام خوکان است ، صاحب مزرعه فراری وآواره /  این کار امروزی نیست وتمام وپایان هم ندارد ، آدمها باید بیسواد بمانند وبیشعور تا اینها سوراشان شوند  درگذشته هم همین بود  ، درهمان دهات خودمان  چند دسته بودند ، شیخی ، بالاسری ،  و زردتشیان بعنوان نجس  بیرون ، نام "گبر" ویا گورو" بر آنها میگذاشتند  ، درمدرسه ودر مکتب مورد آزار واذیت بودیم ، چرا که گبر زاده بودیم !! نه تا دنیا دنیاست این کار ادامه دارد   بیخود گریه میکنم .متاسفم ، خیلی متاسفم  برای فرزندان آینده ! پایان /.
یک روز یکشنبه داغ ووغمگین /.