شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۹۴

به گمان تو !

دوست من ، 
چرا تو گمان میبری که من ویا ما فقیریم ؟ تو ثروت را درچه چه چیزی میبینی؟ درمیان مشتی ادوات وکثافت که مانند چرک دست با یک باران شسته میشود واز بین میرود ؟ ویا درمیان سینه من وما وافکار واندیشه های ما ؟
ما فقیر نیستیم ، ما درست زندگی میکنیم ومیل داریم این اصالتی را که با ما زاده شده است تا آخر عمرحفظ کنیم ، اصالت اکتسابی نیست  اصالت با تو بوجود میاید اگر دروجودت نباشد با هیچ آرایش وپیرایه ای نخواهی توانست آنرا بیابی همانطوریکه در اطرافت میبینی زنانی که با صدکیلو لوازم آرایش وجراحی میخواهند بشکل ما در بیایند ونمیشوند ، مردانیکه با چند اتومبیل وچندصد دست لیاس مارکدار میخواهند مردان ما بشوند ونمیشوند ، 
زمانیکه فرزندان من خیلی کوچک بودند آنهارا از خانه پدری وآنهمه بریز وبپاش احمقانه وگوسفند کشی وبوقلمون کشی وجواهرات سبز وقرمز وسفید که زنان مانند درخت کریسمس بخودشان آویزان میکردند ولباسهای ابریشمی  مبلمان ایتالیایی واتومبیلهای رنگ وارنگ  ،بیرون بردم وآنهارا در دورترین نقطه شهرستانهای اصیل انگلیسی گذاشتم ، جاییکه هنوز استاد دانشگاهش با دوچرخه به دانشکا میرفت ، آنها یاد گرفتند که اصراف چیست یاد  گرفتند زندگی یعنی چی ، آنها فرا گرفتند هنگامیکه کودکشان به دنیا میاید برایش حسابی باز کنند تا درإآتیه بتواند خرج دانشگاهش را داشته باشد ، آنها یاد گرفتنه که هیچ مواد غذایی را دورنریزند چون میدانند با آن میتوانند دهان دیگری را وشکم دیگری را سیر کنند .وآنها یاد گرفتند که نباید دروغ بگویند وونباید دزدی کنند .
آنهارا از دکه های مارکدار دورساختم به آنها لباس دوخت دست خودمرا میپوشاندم میدانستم واحساس میکردم درآتیه دنیا دچار چه جهنمی خواهد شد  مانند همان اسبهای اصیل بوی بد ی را استشمام میکردم ومیل نداشتم  آنها برای چند تکه پارچه بی اهمیت ویا یک لقمه شیرینی  خودرا دربازار برده فروشی به معرض نمایش بگذارند .
هنوز کودک بودندبه دستشان بجای النگوی طلا کتاب دادم والنگوی طلا را به گوشه ای پرتاب کردم ، امروز هنگامیکه پسرم را میبینم روی یک سن بزرگ در میان هزاران نفر شنونده با یک تی شرت معمولی ویک شلوار جین کهنه میاستد وسخن رانی میکند ومعلوماتش را نشان میدهد هورا وکف زدنهای آنها از میلیاردها دلار دزدیده شده دربانکها برای من ارزش  بیشتری دارد ، دخترانم با عشق ازدواج کردند نه برای منافع آینده !!! وپسرم با عشق زن گرفت نه اینکه داماد فلانی باشد !!
به آنها یاد دادم اگر میل دارند به تعطیلات بروند از شروع سال پس انداز کنند همان کاری که خودم میکنم .
میدانی دوست من ، ما احتیاجی به غسل ارتماسی وترتیبی نداریم ، احتیاجی هم به غسل تعمید نداریم ، ما خود پاک زاده شده ایم خالی از هرگناهی .
امروز تو مرا برای خود انتخاب کردی چون چیزی درمن دیدی که دردیگران نیست ومن ترا بخاطر همان چیزی که درتو هست ودردیگران نیست  انتخاب کردم ، وان اصالت است .
نه عزیزم نگران وضع مالی من مباش دستهایم پر قدرتند ، پاهایم آهنین وروحم مانند همان صخره های سنگی که تو از آنها بالا میروی محکم وپیکرم استوار است ، قائم برزمین .
دوستدار تو 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / شنبه 27 /06/2015 میلادی / تیرماه  1394 شمسی !!!