پنجشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۴

نرگس مست

یاس هارا به نخ کشیدم؛ با نوک نازک سوزنم 
وآنرا برگردنم میاویزم با غرور
-----------
عصر روز گذشته شاید بهترین وزیباترین دقایقی بود که من در زندگیم داشتم ، گویی همه جا ستاره باران بود ، دخترم مرتب گریه میکرد نمیدانم این گریه خوشحالی بود ویا اینکه ثمر تلاش بیحسابش را میدید وخود پیر شده بود ، چه زود پیر شد ، من هنوز جوانم !  خیلی جوان تراز او !! 
روز گذشته آخرین روز دبیرستان نوه ام بود ومیرفت که فارغ التحصیل شده وسپتامبر هم به دیار دیگری میرود برای شروع دانشگاه ، شاید هنوز هم در دوران دانشگاه دنیای بهشتی خودرا داشته باشد امان از زمانی که مجبور باشد پایش را به درون این دنیای بیرحم بگذارد ، 
چه دنیای خوبی داشتند این بچه ها ، این نوجوانان  چه همه بلند قد بودند وما کوتوله ها درکنارشان ، دنیای ما را کوتوله ها تشکیل میدادند .دنیای آنها دنیای بلند قامتان است  ،دختران همه بلند با لباسهای زیبا تنها دوپسر درمیان آنها فارغ التحصیل میشد !!  قبل از پخش دیپلم یک فیلم به نمایش گذاشتند از دوران  مدرسه چه غوغایی ، چه دنیایی ، دنیای بیخیالی ، دنیای جوانی از کودکی تا بزرگی آنها ، تنها آنجا بود که گریستم دنیای تحصیلی دنیای خوبی است میان دوستان ، میان بچه هایی که هنوز گناه را نمیشناسند وروزیکه کاغهارا به هوا پرتاب کردند  پایان روز تحصیلی بود ، 
نوه ام مانند یک پرنسس بلند وزیبا با وقار از پله ها بالا رفت وبا وقار پایین آمد تنها چند کلمه سپاس گفت بقیه دختران بشدت میگریستند ، چرا ؟نمیدانم  ، شاید میدانستند که دنیای خوب وزیبای کودکی را پشت سر میگذارند  ازدوستانشان جدا میشوند هریک به سویی میرود واز فردا مجبورند وارد اجتماع ناشناسی بشوند  ، 
من چگونه درغروب این جهان زندگی کردم  ازتولد تا امروز ونوه ام چگونه در طلوع آن زندگی را شروع میکند ؟  هردو در یک روز به دنیا آمدیم وهرد ومانند شیر غرانیم اما گویا او باید شیر ماده باشد چون کمتر از من های وهوی دارد او سر به زیر دارد حال این نوجوانان بیگناه میروند تا دنیای تازه ای را شروع کنند  در اروپای  پیر وخسته ،  امریکای سرگردان ، خاور میانه ویران واقیانوسیه که ممکن است طعمه خود شود  شیر وشغال میخواهند با هم متحد شوند وبا این سازش کاری شکاری به دست بیاورند وهمیشه این بهترین تکه هاست که نصیب شیر میشود شغال باید پس مانده هارا بخورد  ، حال این شیر کوچک من میرود  تا با این دنیای درهم برهم ودیوانه بجنگد 
دختران دشت ، دختران انتظار  دختران پر امید  از این دشت بیکران پرواز میکنید  با آرزوهای بیکران باید از زره لباسی ببافید وآنرا بپوشید تا از تعرض ودستهای نا مربوط وآلوده درامان بمانید امید است که یکا یک شما شاهزاده رویایی خود با اسب خیالی سپیدش را بیابید ، وآن شاهزاده شمارا تحقیر نکند ، همچنان پر غرور بمانید .
نصیب من یک شاخه گل شد که در دست او ، دردست نوه ام بود آنرا گرفتم وبه دیوار کنار نقاشی او آویزان کردم ، میدانم که روزهای سختی را درپیش خواهم داشت ، دوری او مرا خواهد کشت  آخ که عمر با چه شتابی گذشت همین دیروز بود که دردامن من نشسته بود حال با آن صلابت وزیبایی چنان یک پری دریایی میخرامید ، ومن اگر ادامه دهم باز اشکم سرازیر میشود . برای همه آن دختران جوان وپسران آینده پرشکوه خالی از هر گونه زد وخورد وجدال وکثافت را آرزو دارم . همه بیگناهند تا امروز فردا را کسی نمیداند .
خوب داستان ما تمام میشود تا روزهای دیگر .باید بخود ببالم چرا که با دستهای خالی شروع کردم .چرا که نه؟
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 25 ژوئن 2015 میلادی .