روز گذشته روز زن بود روز زنهای بی پناه وزنهایی که به دست مردانشان زجر میکشند ویا کشته میشوند همه روبان قرمز به سینه داشتند ودهها کیلو متر کفش زنانه قرمز ویا رنگ شده ردیف چید ه شده بود . حتی زنانیکه در بستر زناشویی نیز امنیت ندارند وشب همسرشان اورا بیدار میکند تا خودش را خالی کند یکنوع تجاوز وگاهی این تجاوز از پشت هم صورت میگیرد وای بحالت اگر تسلیم نشوی ، روزگارت سیاه است خود من بارها مورد تجاوز همسرم قرار گرفتم گاهی از شدت خواب وخستگی بیهوش بود اما میدیدم او مشغول کار خود است . حالم بهم میخورد وروزها او خودش را به موش مردگی میزد وبمن بر چشب دیکتاتوری . گذشت .هرچه بود گذشت نامش هم مرا دچار چندش میکند ،
در واقع میخواهم بگویم ما زنها هستیم که مردانرا شیر کرده وسوار سرخود میکنیم مثلا منصوره خانم میپرسی موهایترا رنگ نمیکنی میگوید شوهرم دوست ندارد ، فلان لباس را شوهرم دوست ندارد ، زن !خود تو مگر آدم نیستی ؟ اینجا راحت زنانرا میکشند اگر خیلی به لجبازی با زن داشته باشندبچه هایشانرا میکشند سر زمین عجیی است مانند سر زمین ایران ما ،خون با خاک اینها عجین شده است بهر کیفتی که شده باید زنرا آزار دهند خیلی کم پیدا میشود مرد وزنی که باهم سازش وسازگاری داشته باشند ، جاری بنده داشت سیگار میکشید تخمه میخورد استکان چای جلویش بود ساعت سه بعد از ظهر همه نشسته بودند آقا اورا از درون اطاق صدا میکرد که بیا پاهایمرا بمال دردمیکنند وهمه نگاهی بهم میانداختند خانم باطاق میرفتند ودرب را ادرون قفل میکردند ، پس از ساعتی که کارشان تمام میشد خانم گویی هیچ اتفاقی نیفتاده با موهای بهم خورده دوباره میامد ومیگفت ای ، چایی من یخ کرد !!! یا گلویش را جراحی کرده بود تا غده ای که روی غبغب ایشان نشسته بود بیرون بیاورند آنهم با پول برادر شوهر در یک بیمارستان خصوصی بسیار گران در لندن . بمجرد آنکه بخانه برمیگشتند ، ایشان با همان گلوی پانسمان شده زیر شوهرشان میخزیدند فردا هم با آب وتا ب آنرا برای بقیه تعریف میکردند !!! اوف این زن حال مرا بهم میزد همیشه بوی سکس میداد . بوی بغل خوابیهای بیحساب . پس ما خودما کرم داریم وبه مردان رو میدهیم یک مرد فهمیده وبا شعور باید بفهمد هر کاری موقعی دارد زن که توالت نیست تا ایشان ادرارشان گرفت فورا زن پاهایش را باز کند ، بیشتر اختلاف من وهمسرم سر همین موضوع بود . اطاق خواب جای جدال بود وسپس جداگانه خوابیدیم وایشان پی زنهای دیگری رفتند که هرساعت تنبنشان پایین بود تا حدی توانستم خودم را از یوغ مرد نجات دهم امروز حالم از هرچه مرد است بهم میخورد از هرچه عشق است بهم میخورد حال تهوع بمن دست میدهد .
بلی خود ما نیز تقصیر کاریم آنهم بخاطر همان غریزه مادری وترس ازتنها ماندن زن بیوه ، زن بدون شوهر دراین دنیا خیلی بی ارزش است اگر چه علامه دهر باشد باید یک تیرک همیشه دنبالش باشد ویا یک ثروت قابل توجه وهزاران تیتر از شوهران قبلی؟؟؟ مانند دوشس آلبا که درسن 85 سالگی هنوز سرخاب وسفیدابش برقرار بود ودنبال مرد میگشت حال هم خاکستر شد ورفت وتمام شد .
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . 26 نوامبر 2014 میلادی . 5 آذر 1393 شمسی خانم!!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر