در انتظار پر شدن تابلت ودرانتظار گرم شدن حمام ،نششتم به نوشتن / الان ساعت هشت وبیست وسه دقیقه صبح است ، شهر سیویل تمام شب نگران آن چند پاره استخوان پوسیده پیر زن هشتادودهشت ساله است که دارد با مرگ دست وپنجه نرم میکند واز عزراییل میپبرسد که آیا میشود تابستان دوباره با بیکینی به دریا بروم وعکاسان رابه دنبال خودم بکشانم ظاهرا عزراییل روی خوشی نشان نداده است ، حال در حال احتضار است حال ماهها باید شاهد مراسم تشییع جنازه ایشان وماهها خاله زنکها بنشینند ودرباره اش اظهار عقیده بکنند ، تنها باز مانده یک حرامزاده آریستوکرات از نسب جاکوب چهارم با پنج توله وچندین نوه ونه قصر بزرگ درسر تاسر اسپانیا وهمه زراعت شهر سویل را به زیر پای خود کشید زیتون ، بادام وشراب بی آنکه به کارگرانی که درخدمتش بودند اجرتی بپردازد همه هم دراین انتظارندکه شاید این دوشس درآینده ودروصیتنا مه اش نامی هم از آنها برده باشد !!! حال درتابوتی از چوب آکاچو با ساتن گرانقیمت اورا میخوابانند ودر کاتدرال بزرگ شهر مراسمی برپاخواهد شد دسته کر آوازمیخواند همه جیره خواران دروصف بزرگی وبزرگواریش سخنها خواهند گفت ( درحالیکه ماهها اجرت کارگران زحمت کش وبدبخترا نپرداخته آنها دست به اعتراض زدند که صد البته با چوب پلیس ها متفرق شدند )وهمه دزدان سر گردنه دراین مراسم حضور پیدا خواهند کرد اینجا دزدی یک کار قانونی است واگر نتوانی دم کلیسارا ببینی مانند ایزابل پانتوخوا ،خواننده کولی به زندان میروی بخاطرسفید کردن چپند میلیون یورو وهمه هستی ومال ترا که درطول زندگیت اندوخته وبرای بچه هایت گذاشته ای بنفع دولت ضبط میشود . یک پسر داردویک دختر کولی از کلمبیا آدابت کرده هردو در رفاه کامل بسر میبردند وخودش در کسوت خواننده روی سن بر پاهایش میکوبید ومیرقصید ومیخواند ومیگریست سپس عاشق شد عاشق یک دزد دیگر که از گارسنی به شهردار منصوب گردیدید فردا او به زند ان میرود وخانم دوشس به بهشت این است فرق دوانسان .
نگاهی به دمپایی های نمدی ام که از مغازه چینی خریده ام وروبدوشامبر نمدی ام که انرا نیز ار همان مغازه خریدم انداختم وبا مفایسه با خانم دوسش که درلباس ابریشمی بنفش روی صندلی مخمل نشسته بودند با دهان کج دستها دفورمه شده از فشار رماتیسم وسکته ها ولبهایی که به ضرب آمپول های زیبایی فرم لب ها شکل ارد ک را گرفته است ، مقایسه کردم وگفتم » هردو به یکجا میرویم « تو عرض وطول زندگی را باهم داشتی من هیچکدامرا تنها کار من مبارزه با حیوانات بود وتو رییس ( داشتم مینوشتم ناگهان کامپیوتر هوس کرد که خاموش شود ونفس بکشد لابد نباید همه چیزهارا میگفتم) . نقاشان بزرگ عکسهای اورا نقاشی کرده اند از قبیل فرانسیکو گویا وپابلو پیکاسو ودرموزه ها آویخته اند ومردم پول میدهند تا بروند اورا وقصرهایش را تماشا کنند ، واین تنها نیست در سر زمین انگلستان هم امثال این خانم زیادند عده ای نسب آنها به یهودیان میرسد مانند ایشان !!! حرف بس است ………
حرامزادگی خیلی خوب است ، دزدی کار شریفی است . وآدمکشی بهترین کاری است که یک موجود میتواند دردنیا انجام دهد ودرموقع مرگ یک بیمارستانرا بخانه بیاورد وشهر درانتظار . دیگر بس است فردا همین صفحه را نیز از من خواهند گرفت .
چیز تازه ای نیست .دردها زیادتر از آنند که من بتوانم باز گو کنم .بقول علی شین این بار که خیلی لوس بود شاید بار دیگر بهتر شود !!!! تنها یک سئوال دارم چرا ما اینهمه باین حیوانات اهمیت میدهیم ؟؟؟
ثریا ایرانمنش . اسپانیا / پنجشنبه 20 نوامبر 2014 میلادی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر