چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۲

اشرافیت

اشرافیت درایران !

کتاب " دختر ایران " نوشته بانوی بزرگوار ستاره فرمانفرما را واقعا از روی اکراه میخواندم این کتاب نه جنبه تاریخی دارد ونه جنبه رومان نویسی کتابی که درآخین سالهای زندگی آن خانم بزرگوار اول به انگلیسی وسپس بفارسی ترجمه شده ومترجم و ویراستار محترم هم هرچه دل تنگشان خواسته برآن اضافه نموده اند .

این نوع خاطره نویسی ها ودرعین حال گل پاشیدن وآلوده کردن دیگران درمملکت ایران زمین چیز تازه ای نیست آن جنابان هم با کمک اربابشان توانستند شاه طهماسب را از تخت به زیر کشیده وخود براریکه سلطنت بنشیند وهیچگا هم کسی نتوانست ایرادی بر آنها بگیرد چرا که تنها بفکر ادامه دادن روده دراز اشرافیت اکتسابی خود بودند ، تشکیل حرمسراها ، وزاد ولد کردن حال ازبطن هر زنی ودختری اعم از دختر مباشر ونوکر خانه وباغبان وغیره وسالهای سال دران زمان اکثر مردم ایران زیر این اشرافیت قلابی که به دست ار بابان بزرگشان شکل گرفته بود کمر خم کرده ونمیتوانستند ازجای برخیزند بهترین کار مرحوم رضا شاه این بود که دراین این حجله را بست .

انتشار این کتاب آنهم دراواخر عمر آن بانوی محترم تا زمان انقلاب اسلامی ادامه دداشت واین رمان کم کم جنبه سیاسی بخود گرفت این طرز فکر واین اندیشه تنها مربوط به سر زمین ما نیست درهمه جای دنیا درمیان کشورهای تازه رشد یافته رواج دارد ، درآن زمانهه هم سر بسر گذاشتن با زنان جزیی از وظائف سر دم داران بوده است  وزن را " ابزرار شیطان " میدانستند امروز با نگاهی به البسه قدیمی زنان با آنهمه پارچه وروبان وپایپوین وبالتشک ها که به کمر وباسن خود میبستند تا مردانرا چندان ناراحت ! نکنند باین نیتجه رسیده ام که سرنوشت زن درهمه ادوار تاریخ ودرهمه جا یکسان بوده است .

من به مردی میاندیشم  که درنظرم قهرمان بزرگی بود وتا آخرین لحظه مرگ او همچنان درفکر مردم وسرزمینش با دلی درمند جان داد بفکر آخرین ساعات زندگی مردی هستم که حتی دوستان ونزدیکترین اطرافیان وی باو خیانت رواداشتند زمانی که او بر بالای تخت خویش می ایستاد جلال وعظمت او همه چشمهارا خیره میکرد او برخاکی پای نهاد که دیگر اثری از اووجای پایی درخاک از او دیده نمیشد ، زمانی که سرنوشت شوم  اورا از تخت به زیر کشید  وبر زمنیش کوبید من هیچگاه با دیگران هم آواز نشدم وصدایم با صدای دیگران درنیامیخت ، اورا متهم به کشتن آزاد مردان میکردند درحالیکه دراشرافیت قدیم هرروز سری را میبریند وبه خدمت شاهان میبردند ( نمونه بارز آن سر بریدن میرزا آقاخان کرمانی بود با آن آندیشه های بزرگ وانسانیش ) آنهم به دستور ارباب بزرگ استعمار که میل نداشت مردم آن سرزمین شعوراندیشه ای نداشته باشند ، در آن زمان که آن شیر پیر میرفت تا آخرین رمق خودرا ازدست بدهد این همان شاه ایران بود که به کمک او برخاست وشرکتهای ورشکسته را خرید امروز با دردست داشتن رگ اصلی وهسته زندگی سرزمین ایران وباکمک  ملاهای تک یاخته ای برج ها ی شیشه ای وبتونی درهمه جای آن کشور بالا میرود ودرنشان غیراز جنایت چیز دیگری نیست .

درفرانسه هم انقلاب شد هرچند این انقلاب نیز کم کم نور رورشنایی خودرا ازدست داد اما مردمش توانستند به دنیا معنای  آازدی وعشق واندیشه های بزرگ را نشان بدهند .انقلاب ایران هزاران سال به عقب برگشت وجای اندیشه های بزرگ را مشتی اراجیف خنده دار که حتی بچه کوچک را نیر بخنده وامیدارد گرفت.

من مصمم نیستم که دراین مورد داوری کنم فرو رفتن درقالب اشرافیت  هیچ فایده ای ندارد تنها آن دردانه های عزیر کرده خداوند به خیل جنایتکاران میپیوندند کارهاشان خنده دار است آنها هیچگاه از اشرافیت روح بهره ای نبرده اندمرد سالاری وحاکم بودن وتازیانه زدن بر روح وپیکر زنان ومردان بزرگ یکی از سرگرمیهای آنها بوده است ( هنوز این روده دراز ادامه دارد) حال امروز مشعل بزرگ آتش افروزان وصاحبان شرف را به دست کوران ابدی سپرده اند .

اشرافیت از شرف سرچشمه میگیرد واشرافیتی که باچوب وفلک ودار وتفنگ باشد هیچگاه جنبه حقیقت بخود نمیگرد تنها یک نام ننگ است دراشرافیت اکتسابی تربیت روح جای ندارد  مشتی آداب ورسوم کهنه ومصنوعی جای آنرا گرفته وزنان حرمسرا با بینیهای پهن ودهان گشادشان تنهایک تنور گرم برای تخم گذاری بوده وهستند و.......خواهند بود. تمام

ثریا /ایرانمنش / سه شنبه÷8/10/13 میلادی/اسپانیا/

هیچ نظری موجود نیست: