این نوشته های بی مقدار چندان باب میل روز نیست ، نه دران بویی از قتل وسلاخی بچشم میخورد ، نه بوی سکس میدهد ونه بوی تجاوز به عنف ! هرچه هست آرام ، من هنوز دراین خیالم که کشتی روی یک برکه آرام حرکت میکند وهر چه در آن بچشم میخورد یک فیلم ویا یک کابوس ترسناک است .هنوز نمیتوانم تصور این را بکنم که عد ه ای میتوانند زنان ومردان را ایزوله کنند وسالها آنهارا دراختیار خود داشته باشند وسپس هنگامیکه دیگر تاریخ مصرفشان بسر آمد آنهارا سلاخی کنند .هنوز نمیتوانم تصور کنم که اسلام خون میطلبد وباید پای اسبها یشان تا زانو در خون باشد ، درست است دنیای کاتولیک هم به زور انزیکسیون توانست نیمی از مردم دنیارا به دنبال خود بکشاند اما امروز بنام دین رافت ودین عشق ومهربانی معرفی شده است . آن روزهای خوب ، که حبسها وشکنجه ها دربرابر حوادثی که امروز برای در بند شدگان روی میدهد تنها یک نوازش بود ، آن روزها که شبانه بخوابگاهها دخترانه وپسرانه نمیریختند وآنهارا پس از تجاوز گوش تا گوش سر نمبیریدند ، آن روزها ، هرصبح زود شور بیداری درخانه میپیچید واولین کسیکه ازخواب برمیخاست من بودم وتا شب زیر لب آواز میخواندم همه زندگی من عشق بود ورافت ومهربانی وکرم وبخشش بی هیچ ترسی ویا خوفی خود یکپا مردانه حرکت میکردم ، وزنانه لباس میپوشیدم وآرایش میکردم .
اما این روزها طلوع صبح برایم غم انگیز است اخباررا میبینم گویی از شیشه تلویزیون خون باینسو میریزد و وهر طلوعی برای شروع سر بریدن واعدام هاست هر سحرگاهان اولاد بنی آدم با سلام وصلوات بلند میشود تا قمه وساطور خودرا تیزکند تفنگهارا امتحان کند وطناب داررا بازرسی کرده در انتظار قربانی بایستد امروز جاذبه ها دراین همین احوال است .
زنها برای آنکه از تخمه شکستن وآدمس جویدن خسته شده اند روی به سیاست آورده اند ومانند یک برده بی اراده هرکجا که اورا بکشند میرود بی آنکه به حق وحقوق خود بیاندیشد ویا طالب آن باشد ، عده ای به درس و کلاس روی آورده اند آنهم از نوع تعلیمات دینی وشریعتی سبد خودرا باز مبکنند وتکه تکه ازآن پیراهن های رنگا رنگ برتن دخترکان بیگناه میپوشانند اما آخر این چه خیالی است که درسر دارند ؟ چه میخواهند باشند ؟ صدای اورا خفه کرده اند عکسهای اورا درهیچ روزنامه ومجله ای نمیتوان دید دروجود نحیف این موجود بیچاره غیراز تجاوز ونطفه وتخمک گذاری چیزی دیده نمیشود عقل او بکلی پریده است یا توسط گروهکهای مضحک ویا در خانه ومعابد ومساجد ، چرا باید زن مورد اینهمه حقارت وتجاوز قرار بگیرد ؟ دروغ است که زن از دنده مرد بیرون آمده است مردو زن هردو یکسان در ساحل زندگی رشد کردند آنهم هنگامیکه فسیل بودند وهنوز ریه ای برای تنفس نداشتند . چه کسی گفته عقل زن نیمی از مرد است ، بخدا دروغ است دروغ ،
امروز درفکر زنی بودم که سالها دل درگرو رویا واوهام وقصیده های دروغین داشت ، اوهم ایزوله شده بود وسالهای درآن قلعه مخوف اشرف زندانی بود درفروغ جاودان شرکت نمود کشت ونیمه خودش نیز کشته شد ، سپس بی مصرف ، خودش را کشان کشان به سوی سرزمین آزادی ر ساند درآنجاهم راحت نبود گرسنه بود ، بیمار بود، خسته وپشیمان بود قلم برداشت وبی پروا نوشت ونوشت وسپس درمیان همان اوراق نیمه کاره اش جان داد او از آخرین نفس شب پرانتظار بامید سپیده نشست در زیر یک شیروانی تاریک بدون هوای گسترده ودرد درمیان انگشتانش وسینه اش میدوید او زیر باران میل داشت سیر آب شود ودراین امید بود که سر انجام زیباترین کلام خودرا بگوید اما دیر بود خیلی دیر ودرسکوت جان داد حتی آفتاب هم آنروز بر او نتابید تا منتی بر سرش گذارد وآنکه توانست با یک عکس لخت روی مجله ها خودش را به دنیا بشناساند هرروز نامی وعکسی وگفتگویی از او درهمه جا هست .
آخ ای زن که خورشید در پیراهن تو پنهان است پیروزی عشق را دریاب نه کنیری وبردگی را .
ثریا/ اسپانیا/ 5/10/13 میلادی/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر