چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۲

شایستگی

شب گذشته شاهد آ تش سوزی دامنه داری بودم که درآن سوی شهر سربرداشته بود ودرست درکنار خانه ومنزل پسرکم شعله ها برافراشته وصدای بوق اتومبیهای آتش نشانی وهلیکوپتر همه جا شنیده میشد ، آخ ، بچه هایم همه درجاده ها هستند باید بایکی یکی تماس بگیرم تلفن هایشان خاموش بود وخانه  کسی جواب نمیداد ......سرانجام یکی جواب داد : نگران نباش ، هنوزآ تش به نزدیکی ما نرسیده اگر باد جهت خودرا عوض کند ممکن است آتس به آنسورود و....باد جهت را عوض کرد وشعله ها سرکش تر وبسوی ما میامدند نگرانی داشت مر ا ازپای میانداخت ، هفته گذشته نگران آن یکی که درزیر طوفان بود وامروز؟

با دوقرص آرامش بخش به رختخواب رفتم ، دراین دنیا آرامشی وجود ندارد اگر از دست شحنه وپاسدار وآدمکش ها به گوشه ای بخزی طبیعت زنده است بیرحمانه بتو میتازد البته خود طبیعت آرام است واین دستهای نامریی هستند که آنرا به ویرانی میکشانند .

خداوند لایتنهای به دردانگان خویش همه چیز را میبخشد ، لذات لایتنهی را وبه فرودستان دردهای ناتمام را .

این حروف ساده نسبت به  راز طبیعت قادر نیست همه چیز را روشن کند تنها بقچه احساس مارا خالی مینماید .

بزرگذاشت شاعر گرانمایه وپرمایه ( هوشنگ ابتهاج / سایه ) بر پاشده بود من  باین بزرگ داشتها که تنها دوستان ودوستداران آنرا برپا مینمایند ارزشی نمی دهم بزرگ داشت باید به همت دولت باشد که دران سر زمین بیمار که بیشتر به یک بیمارستان بزرگ ویک تیمارستان شبیه است تا یک سرزمین پهناور ویا یک کشور ، آنهم با این طرز حقارت آمیز افتخاری ندارد وانسان گمان میبرد که یک مجلس ترحیم قبل از موت است .

بهار آمد گل ونسرین نیاورد / بسیار عالی است بهار آمد اما خاک وخون آورد همان بهاری که همه شما درانتظارش بودید ، درآن زمانها هنوز زلف بنفشه چندان سرنگون نبود واز لاله ها خون نمیچکید  اگر هم میچکید نه باندازه امروز بود  ، تنها هدف بسوی آن ارتش مرموز زیر زمینی بود که مانند کرم داشت از ریشه همه را میجوید .

حال یکی درکسوت " تولستوی" دیگر ی درکسوت " پوشکین " و.سومی در نماد چوخوف بخود فریبی مشغولند.

بهاری که با جان خویش آنرا خریدند یک شوخی فریبنده که من هیچگاه آنرا دلنشین وبزرگ نیافتم .

امروز گمان نکنم نام ونشان چندانی از بزرگان موسیقی ویا شعرای بزرگ ما درتاریخ آن سرزمین  بیادگار بماند وتنها درروان و قلبها که هنوز عشقی درآنها پابرجاست ودرسنین پیری هنوز زیر پرتو جوانی میطپد واز زیر برف سپید سالمندی  مانندآتشفان فواره میکشد شاید رنگ وبویی باقی بماند، نه بیشتر، بهر روی عمر همگی دراز باد .

ثریا ایرانمنش . اسپانیا . چهارشنبه 2013/10/30 میلادی .

هیچ نظری موجود نیست: