دریکی فریاد زیستن / پرواز عصیان /
فواره ای که خلاصیش از خاک نیست / احمد شاملو
--------------------------------------------
سرنوشت مرا باینجا کشانده است آوف ، درست است که دراینجا راحتر میتوان نفس کشید وکمی آسوده تر زندگی کرد اما درعوض بیش از همه جای دنیا باید آه کشید ، دراینجا میتوانی تفریح کنی ، خودرا سر گر م نمایی با انواع واقسام بازیهای زشت وزیبا میتوانی خودرا کسل سازی ، بخندی ، گریه کنی ، هرچه میل داری وبنظرت خوب ودلنشین میاید انجام دهی بی آنکه کسی بتو نگاهی بکند اینجا همه سرگرم کار خویشند وبه همان راهی که درپیش دارد میرود آید درروی زمین شهری پیدا خواهد شد که آسایش کامل درانجا داشته باشی ؟ گاهی با مردمان بیشعوری برخورد میکنی .
آه ....که امروز چقدر جای همه شما خالی است ، همه شمایی را که دوست داشتم وروزی زنگ درخانه ام از صدا نمی ایستاد ، تلفن یک روند زنگ میزد وحال گاهی گوشی را برمیدارم تا ببینم آیا کسی پیغامی گذاشته است یانه! ؟
واین تنهایی شامل حال من نیست ، بشر همیشه تنها بوده است واز آن روزیکه پیوند خودرا با گذ شتگانش برید این تنهایی بیشتر شد ودراین دنیای مدرن وپیشرفته مانند خا شاکی روی آب بسرعت به همراه گل ولای جلو میرود بی آنکه بیاندیشد .
بمن بگویید که دراین قرن کدام نویسنده بزرگی مانند نویسندگان وادیبان قرون گذشته به دنیا آمد ؟ کدام آهنگسازی یک اثری جاودانه بوجود آورد ؟ کدام معلم در تربیت روح نوباوگان کوشید ، عده ای در گیر الهیات هستند گویی همین فردا دنیا تمام میشود وباید بفکر تعلیمات آن دنیا باشند ، خدای نوین دراطاق نشسته وبرایت هر روز جنس جدیدی را عرضه میکند آنهم تنها مربوط به شکم وزیر شکم است نه بیشتر .
آری ، بشر همیشه تنهاست . ..........ثریا / پنجشنبه /29 آگوست 013 میلادی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر