دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۲

نیرنگها

در زمانه ما ، معنی دوستی دگر گون است/هرکه این سودا در دلش بوده و هست مغبون است /...........ر. میم. ک .

بوی تابستان داغ ، بوی بوستانهای تفت زده

بوی نسیم خنکی که از دریا میوزد

بر میخزم ، ازخاکستر خویش ، چو مرغ آتش

از آن نبود " هیچ"  بر میخیزم

از قله کوهستان

مسیر نگاهم تنها دودکش های سیاه

و...پشت بامهای سفالی است

باغچه ام ، اما پر گل است

بر میخیزم

از عضلات جا بجا شده ام

از تفکر شب دوشین

در یک پهنه جسمی با " نام"

بر میخیزم

از خوابی شیرین وپر از وسوسه

دیگر میل ندارم به میان آتش بروم

در غرب ایستاده ام افقی وسپس عمودی

خدای را دراینجا ملاقات کردم

تنها بود ، اوهم تنها بود

همسایه من بود

برایم جاده ساخت

غرب هنوز مهربان است ( اگر دوستان ! بگذارند)

مرا مجبور به بستن پیچه نمیکند

بیاد دیروز هستم حلق آویز کردن یازده مرد

با هر اسمی وهر نامی

آنها خاموش شدند

و.......دنیا نیز خاموش ماند

بتو گفتم :

جهان همیشه  همین بوده ، همین است وهمین خواهد ماند ؟

وما؟ ....همیشه تنهاییم  ، تنها .

........... ثریا / اسپانیا/ چهارم ژولای 2013 میلاذی

 

هیچ نظری موجود نیست: