دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۱

فاجعه

مردن ونابودن شدن یک ملت هنگامی رخ میدهد که ، زبان وخط  را از او گرفته باشند ، بزرگترین فاجعه برای ایرانیان مقیم بریتانیای کبیرو ضغیر ! بستن بنیاد مطالعات ایران است  ،  برای عده ای  که دور خود دراین کتابخانه جمع شده  وهمه  اهل کتابند که بجای شمارش سکه  ها به شماره خطوط میپرداختند ، فاجعه ی بزرگ رخ میدهد وصدای کسی هم بلند نمیشود ، مگر اینترنت وسایتهای که هرروز روی مونیتورها راه میروند میتوانند جای خالی کتاب را پر کنند ، پس آن بوی خوش کتاب کجاست ؟

آقایان ، بجای فریاد زدن وخشتک خودرا پاره کردن وهرروز مداحی نمودن وهرساعت پیامئ فرستادن وایجاد رسانه هایی که از آن میتوان در آمدی حا صل کرد ، بفریاد تاریخ ایران برسید .

بجای رفتن به سالن های مد وخرید لباسهای مارک چین وژاپن وتایلند که چند همجنس باز آنهارا برای روحیه وتقویت جسم شما طراحی میکنند ، سری هم باین مدارس وکلاسهای فارسی وکتابخانه ها بزنید .

دیگر نه کسی مانده ، نه چیزی وباید بفکر ایجاد کتابخانه خاتم الانبیاء باشید تا هر روز با رمز واسطرلاب وچشم زخم ومرهم پشکل گوسفند وپهن الاغ دردهای روحی شمارا تسکین بدهند .

زهی تاسف ، حال من با اینهمه کتاب چه میتوانم بکنم ؟ خیال داشتم کم کم آنهارا به همین بنیاد مطالعات ایرانی وشرقی بفرستم .

واین انقراض وسرنگونی یک ملت است وشما بنشیند وفریاد بکشید که ای حافظ برخیز ، مولانا بنشین ، سعدی بشکن بزن وآه های سوزناک واشعار آبکی شعرای نوپارا با صدای دلسوز واحساساتی در باره چشم وابروی وخال مصنوعی دلبر روی یو تیوپها رها سازیدویا با خواندن آیه شریفه جوشن کبیر وحاجات صغیر ویا هو یاهوکشان خودتانرا به دیوار مدینه بمالید .

پرچم نابود شد ، ارتش مرد ، خاک آلوده شد ، زبان تغییر یافت وآدمها تبدیل به رباطهایی شدند که با زور قرص بر نج وشیشه در کوچه وبازار به رقص میپردازند سایرین هم اگر همتی داشتند پشت منقل ها سنگر گرفتند وبخواب خوش فرو رفتند.

این بدترین ودردناکترین خبری بود که امروز شنیدم .

ثریا ایرانمنش / که کم کم منش ایرانی خودر ا نیز گم خواهد کرد ومیرود به شنبه گردی !!!

 

هیچ نظری موجود نیست: