یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۱

قد قد

امروز روز "سینیور " است ومعمولا دراین روز نباید کاری را انجام داد وتنها  باید به دعا پرداخت  !!، اما من میل دارم همین امروز وارد مرغدانی بشوم وقد قد کنم درحال حاضر مرگ چاوز تحت الشعاع قرار گرفت حال ای وای بلوا شد رسواشد احمدی نژاد یک پیرزن عزا داررا دربغل گرفته ودلداری میدهد ؟! احمدی نژاد یک کودکی است که نیاز به عشق دارد ونیاز به دلداری ، عشق برادرانه ، عشق پدرانه و، وعشق به اینکه همه جا مطرح باشد ، خوب ، این ضعف را همه ما داریم ، احمدی نژاد هم زبان اسپانیایی را خوب میداند وهم انگلیسی را خوب حرف میزند واما....اما همه جا سعی دارد با زبان فارسی سخن رانی کند ، چون میتواند آنچه را که دردل دارد بر زبان آورد .

( وای ، فردا خواهند گفت ، منهم یک جیره خوار ودست نشانده آن دولت منفور هستم ) خیر ! اما باید حقایق را گفت ، شما خاتمی را دوست ندارید ، رفسنجانی را دوست ند ارید ، احمدی نژادرا هم دوست ندارید بختیار را هم دوست ند اشتید پس چه کسی را دوست دارید ؟ مریم خانم را ؟ شاه را هم دوست نداشتید ولیعهد اورا هم نمیخواهید ؟! اگر مرحوم مصدق هم سراز خاک بیرون بیاورد ورییس جمهور شود بازهم اورا نخواهید خواست ، تنها مرده پرستید همین ، شما احتیاج زیادی به تمرین اعتقاد واعتماد واتحاد دارید ، چاوز نه بار به ایران آمد آیا هیچگاه بین او واحمدی نژاد مترجمی ایستاده بود ؟ مگر برای فریبکاری ، ایمان وشهامت شما احتیاج زیادی به تمرین دارد وشما هنوز باید تمرین مردمی بودن وملت بودن را فرا بگیرید ، همیشه ملتی باری به هرجهت ، دم خوش است ، وحال نیز بگذر ، فردا روز دیگری است ، با این روش ورویه روز ورزگارتان را طی کرده اید درعوض تاج بر سر هر خارجی میگذارید حال ای یک عمله امریکای ، تا یک پادوی رختشویخانه انگلیسی ، ویا یک سربازوازده روسی ، علاوه برای این عوامل زیادی هم هست که برروی جدایی مردم سر زمین ایران سایه انداخته وآن قو م وقبیله است .

در دورنمای تاریخ بشر انسانهای زیادی دیده میشوند که برای سر زمینشان به راستی جانفشانی کردند ، نبوغشان چون چشمه ای جوشان ، همچنان سیلی از آتش فشان ویا سیلاب مانند یک آبشار بزرگ بر روحیه مردمشان جاری شد ما نه ، واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبر میکنند/ چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند. اگر خون پاک ایرانی دروجودشما جریان داشت این سرزمین بزرگ اریایی این نبود که امروز هست . مولانا میگوید:

هزار گونه ادب ، جان ز عشق آموزد / که آن ادب نتوان یافت به مکتبها

ز شاه تا به گدا در کشا کش طمع اند / به عشق ، باز دهد جان ،ز آز ومطلبها

به پر عشق عشق بپرد درهوا ودرگردون /چو آفتاب منزه زجمله گردونها

همین وتمام !

ثریا ایرانمنش / اسپانیا / یکشنبه  دهم مارس 2013 میلادی

 

هیچ نظری موجود نیست: