تعجب نکنید از اینکه طبع من پس از گذراندن چندین زمستان ( ؟) هنوز یارای سرودن دارد ، مگر نمیدانید که گاه بگاه از یخهای کشتزارها گاهی گیاهی سر سبز بما لبخند میزند این گیاه برای خوشحالی طبیعت برجای مانده وخیلی زود خشک میشود . " ولتر شاعر فرانسوی "
-----------------
مر ا صدا کن ، ای عشق ، مرا صدا کن ، تا باز بر لبهای تو بوسه زنم
مرا صدا کن ، تا بر پاهای تو بوسه زنم ، مرا آوای ده ، ای عشق
تا دوباره سینه ام از تو لبریز شود ، تا باز بگویم عاشقم وآواز عشق سر دهم
بر چهره ات بوسه بزنم مرا صدا کن ، ای عشق ، برای ساختن یک لانه کوچک
برای بردن من بسوی آسمان ، ترا میخواهم ، ای عشق
بگذار بسویت پرواز کنم ، این بار روحم را نیز بتو تقدیم میکنم ؛ زندگیم را
بتو تقدیم میکنم ، ای عشق مرا صدا کن ، سینه ام پر گرفته از دوده سیاه اندوه
ترا میخواهم ای عشق ، تا درسینه ام جایت دهم ، ترا پیدا خواهم کرد
روزی ترا پیدا خواهم کرد ، کجا؟ نمیدانم ، مرا صدا کن ای عشق
پرنده ای سخنگویم ، ریشه هایم درآبند ، افسون شده توام ، ای عشق
پرنده ها پرواز کردند ، با بال های قدیمی خود وترسهایشان
پرنده ها آمدند ورفتند با بی تفاوتی ، من باشتیاق یک لبخند ، یک بوسه
در تاریکی نشستم ، مرا صدا کن ای عشق ، اینبار بر قامت تو بوسه میزنم
اینجا ، من به آفتاب به دره های زیبا ومهتاب به آرامش تو نیازمندم
تو که درهمه نبردها با من بودی ، اینک فاصله هاست بین ما
بر چشمهایت بوسه میزنم ، مرا صدا کن ای عشق ، سفر من به پایان رسید
وآیننه ام را به دست باد سپردم ، میخواهم سرانجام بتو برسم
مرا صدا کن ، مرا صدا کن ای عشق ،
اینک من وتنهایی ، من خاطراتم ، اینک من وتاریخ ، یک تاریخ کویایم
مرا صدا کن ای عشق مرا صدا کن بر پیکرت بوسه میزنم ، ای عشق
مرا صداکن .
ثریا ایرانمنش / یکشنبه 17/2/2013 / مالاگا / اسپانیا /
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر