جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۱

اسب یا قاطر

این سطوررا درحالی مینویسم که ، جرمها وسنگهای آسمانی وسیاره های کمپانیهای بزرگ ( نمیدانم برای چه بهره ای)ا طراف زمین بیگناه مارا فرا گرفته است.

سیاستمداران دیگر حنایشان رنگی ندارد ودزدیهایشان بقول خودشان درحال استرب تیز است آنهم بی هیچ خجالتی مر دم یک یک خودرا از بلندی ها به زمین میاندازند وخودکشی میکنند ، غذایمان مخلوطی از گوشتهای قاطر واسب والاغهای مرده که از طریق شرکتهای بزرگی ( با نام های قلابی ) به بازار عرضه میشود درعوض هرروز قوطی های رنگین وماستهایی که میتوانند شکم ترا ازاین آلودیگها پاک کنند  معرفی میشوند ، کرمهای لاغری ، وسائل آشپزخانه درحالیکه هیچ مواد غذایی درستی در هیچ آشپزخانه ای دیده نمیشود مگر در خلوت خود بزرگا ن که مزرعه شخصی خودرا دارند وبما ، ببخشید همان گه خودمانرا بخورد خودمان میدهند ودر آتیه ممکن است دیگر گورستانی هم در هیچ کجا پیدا نشود وبشر باید مرده هایش را بخورد ، درعوض خانه هایی جور واجور با ملاتی که انجمن ها وکلالسها وآکادمی ها در آن حیوانات کوچکی را پرورش میدهند تا رسیده شده وبه آن خانه ها روانه شوند کلاسهای آموزش مد وزیبایی آنهم با دختران زیر سن وکمتراز سیزده سال درهمین حال سگهایشان نیز هر روز درنده تر شده وبیشتر  آدم میخورند بازار داغ مواد مخدر وفروش تسلیحات بی هیچ خجالتی رواج دارد ومن  هر روز به گنجینه لباسهایم سر  میزنم که دیگر امکان پوشیدن آنها برایم نیست هر روز باد میکنم وچالاکی خودرا ازدست داده ام میل ندارم مانند زنان این زمانه لباس بپوشم هنوز به همان لباسهای کلاسیک خود وفادارم حال درفروشگاههای زنجیره ای درکنار فروش ژامبون وخیار ترشی وگوشت قاطر ماهی های گندیده لباس هم میفروشند خوب اگر از ( آنها) نیستی  ونمیتوانی سری به بوتیک های گرانقیمت بزنی   چشمت کور  با همین ها بساز  لباسهای ساخت چین بزرگ

واز همین گوشتهای گندیده د رون قوطی ها ویا بسته بندی ها زرورقی نوش جان کن بدرک که باد میکنی بجایش برو دعا کن حال در هر محلی وهرکجا ودرهر مجمع وسکتی که مانند دکان نانوایی  سر هر گذری باز شده وبوی خوش آن ترا به طرف خود میکشد سکت با خدا وسکت بی خدا  برایت سخنرانیها میکنند وترا مجاب کرده که چگونه میتوان از گرسنگی وتشنگی مرد  روح ترا گرفته و جانت را به سطل زباله روانه میکنند

ثریا ایرانمنش  /جمعه  15/2/203

هیچ نظری موجود نیست: