شنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۱

دو x دو

ای من آن آهو ، که بهر ناف من / ریخت صیاد خون صاف من

ای من آن بره صاف صحرا درکمین / سر بریدندم برای پوستین..؟

همچو پرنده ای  ، معلق میان زمین وآسمان که نمی داند کجا بنشیند وبه کدام سو پرواز کند ، از آشیانه گریخته ودیگر میل بازگشت به آن سرزمین را ندارم برای ساختن آشیانه دوباره کمی دیر است ، نه ! خیلی دیر است ، چگونه ؟! کجا میشود یک پناهگاه ساخت ودرآن پناه گرفت تا جانور ان ترا پاره نکنند به کدام درخت بی ریشه میتوان تکیه کرد ، تا باد آنرا نبرد وبه کدام ستون سست وبی بنیاد میتوان پشت داد ،  همان هوایی که درقصه ها وافسانه های کتاب مقدس آمده که موسی بر سر زمین مصر وفرعون فرستاد ، امروز بر آسمان سر زمین پاک وآبی ما سایه افکنده ، همه پیش داوریها  ، گند از آب درآمدند ما گریختگان از وحشت جنون مردان تازه از غار بیرون زده در سر زمینهای ناکجا آباد با همه فشارها سر انجام مان  ( به هیچ) کشید موسی ما ره گم کرده بود وما به سر زمین موعود نرسیدیم .

آخ با شما باشم ، سر جای خود  نیستم درخانه گم شده هم سر جای خود نبوده ونیستم  کجا میرفتم؟ درد داشتم ودرد دارم ، بحرانهای سختی را پشت سر گذاشتم حال درانتظار چی نشسته ام ؟  آهان ، درانتظار اجرای عدالت .

هنوز کسانی زنده اند که من باید شاهد زجر کشیدن آنها باشم ، زنان ومردانی که هم به من وهم به سرنوشت من وهم به سرنوشت زادگاهم خیانت ورزیدند موجودات بدبختی که باید به نوعی بادشان بخوابد ، آشوبی به دل ندارم درانتظار میمانم ، طبیعت میداند کجا ودرچه زمانی وچه کسانی را جلوی چشمان من تکه تکه کند .

بیشتر ما آوارگان بی تقصیر " مینویسم بی تقصیر" توانستیم گلیم سنگین خودرا از آب گل آلوده بی شرفیها وبی شرمی ها بیرون بکشیم ومن یکی تنها ی تنها صلیبم را  بر دوش کشیدم ، به آتش نزدیک شدم پر وبالم سوخت اما مانند عنقا ومرغ آتش زا دوباره از آتش زاده شدم ، حال آنهاییکه روی آنچه که من بنا کرده  وساخته بودم نشسته اند ، روی همان زندگی پهناوری که با دستهای خود ساختم همه در یک پوست تمیز ! وبسیار پرهیزکار !!! که افسارشان دردست دیگری بود بسویم یورش آوردند وآنچه را که داشتم بردند ، آن زمان دراین خیال بودم که زندگیم را بیمه کرده ام ، مالیاتهارا از پیش پرداخته بودم ودیگر نه به خدا  ونه به بندگانش بدهکاری نداشتم  .هچ زمانی تظاهر نکردم خودم بودم وخودم با همه ارتعاشات با همه احساسات محکم ایستادم ، حال امروز از آسمان برای آنها ثروت بارید ، برای آن دزدان وبیشرفان از مال  و زندگی  من  آسان بارید ، آری این زندگی من بود که باعشق  آنرا بیمه کرده بودم دیگر فکر کردن ندارد . درانتظار می نشینم خیلی هارا دیدم با زجرهایشان وتماشا کردم ، دیگران را هم خواهم دید ، به اجرای طبیعت اعتقاد دارم بسیار هم معتقدم ومیدانم که او میداند چگونه باید رفتار کند .

هنوز روی پاهایم ایستاده ام محکم واستوار مانند یک درخت کهنسال کمی زخمی شدم مهم نیست مرهم دارم .

کسانیکه بی ارزشند به مال وزندگی دیگران مانند زالو می چسپند.

هیچ نظری موجود نیست: