چون این صفحه چند روز دیگر تعطیل میشود ، بنا براین ترجیح دادم که بجای همه چیز ابیاتی چند از مولانا جلاالدین بلخی" رومی"
تقدیم کنم وشمارا بخدا بسپارم تا برنامه آینده .
کوی خرابات عشق گر بدانی کجاست/ کعبه فراموش کنی قبله تو گویی هواست ،
کعبه ندارد خبر قبله ندارد اثر / درگذر از هردو گر دل و روبت باخداست
ساقی روز ازل داد بما شراب الست /مستی آن تا ابد درسر مخمور ماست
مستی ما از می است مستی می از وی است /چونکه همه خود وی است چون چرا پس چراست؟
ترک مناجات گیر رو به خرابت آر / پیر خرابت را بین که چه خود با صفاست
رو ، ز مناجاتیان بگسل اگر عاشقی / زانکه همه کارشان زرق وفسون وریاست.
---------------
در آیید در آیید بمیدان خرابات / مترسید مترسید زهجران خرابات
شهنشاه شهنشاه یکی بزم نهاده است / بگویید بگویید به رندان خرابات
همه مست درآیید باین قصر بیایید/ که سلطا ن سلاطین شده میهمان خرابات
همه مست وخرابید همه دیده پر آبید / چو خورشید بتابید برایوان خرابات
درآیید ، درآیید مترسید مترسید / گنهکار ببخشند بسلطان خرابات
زهی امر رهایی زهی بزم خدایی / زهی صحبت شاهی زهی جان خرابات.
وهاتف اصفهانی درچهار مرحله گردش خود میگوید"
چون به هوش آمدم یکی دیدم ،ما باقی همه خطوط و نقوش
ناگهان از صوامع ملکوت این سروشم رسید بگوش / که یکی هست وهیچ نیست غیر او ...........الا هو
با تقدیم احترام وسپاس از همه دوستان وآشنایان .
ثریا/ اسپانیا/ سه شنبه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر