امروز بیاد هوشنگ ابتهاج | سایه| افتادم وبیاد آن روزهای خوب وبیاد گلهای جاویدان وگلهای رنگارنگ .
امروز او کجاست ؟ ودرچه حالی است ؟ آیا میداند که گلهای صحرایی وگلهای رنگارنگ وگلهای جاویدانی که آنهمه مرحوم پیرنیا برای آنها زحمت کشید وآنهمه هنر مندان خوب وپاکیزه را جمع کرد تا این بوستانرا پر گل وریحان ساخته و بوی وعطر دلاویز آنهارا ابدی وجاویدان کند ، امروز به دست چه کسانی دارند پر پر میشوند؟ مانند همان گلهایی که پرپر شدند.
امورز بیشتر گلها روی یوتیوپ ها پیدا میشوند اما صدای لطیف روشنک کمتر شنیده میشود وصدای آذر پژوهش وفخری نیکزاد بکلی محو شده است .
گلها همان گلهاست اما یک مرد قلند رو بیسواد اشعاررا آنچنان میخواند که انسانرا دچار حال تهوع میکند ابتدای گلهارا برداشته وصدای خودرا میگذراند یا زنی که خیلی میل دارد " روشنک باشد " ونیست تنها سایه تاریکی را برروی این بوستان پر عطر ما میاندازد .
فلان هنر مند ناگهان میان گلها سبز میشود بی آنکه درابتدا نامی از او برده شده باشد همه به گلهای جاویدان بند شده اند تا جاودان بمانند!!!
میخوانم ومی ستایمت پر شور
ای پرده دلفریب رویا رنگ
می بوسمت ای سپیده گلگون
ای فردا ، ای امید بی نیرنگ
دیریست که من بی تو می پویم
هر سو که نگاه میکنم ، آوخ
غرق است دراشک وخون ، نکاه من
هر گام که پیش میروم ، برپاست
سر نیزه ی خونفشان به راه من
در سینه گرم توست ای فردا
درمان امیدهای غم فرسود
دردامن پاک توست ، ای فردا
پایان شکنجه های خون آلود
ای فردا ، ای امید بی نیرنگ........هوشنگ ابتهاج " سایه"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر