سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۰

یک چکامه

کیستم من ؟ کجا ایستاده ام ؟

مرده ای درکنارپرندگان خاموش

از که میگویم واز چه سخن دارم ؟

از کمندی که  بسته بر دلها واز تک تک تارهای خاموش

نه شور شعله ای درجان ونه گرمای دلی در درون

غبار تلخ تنهایی بی تسکین

بر حضور ذهنم نشسته

من کجا ایستاده ام ؟ کیم من؟ اینجا جهانی دگر است

در آسمان ، هوای های دیگراست

سرودهای دگر خوانده میشود

من اینجا ، باطل ودور از اصل خویشم

مرگ را فریب میدهم  ، نه خودرا فریب میدهم

چه کسی ، درکجا ، همسفر من است ؟

کجا ؟ چه کسی در کنار این بستر نومیدی

در این فشرده دلتنگی

در تفکر پر راز ورمزها

بانتظار شعله آتشی است که

از درون من باز تاب میدهد

آی بالا نشینان پر غروز وتکبر

ای قله نشینان بی حماسه

صدای سم اسبان بزرگ یک تاریخ

در زندان پر کینه شما

خاموش میشود

درکنار بردگان فردا

همچنان پیاده میروم ، میروم، میروم

بی هیچ نشستی

در خاک خشک بیروحی که

نشانی از بشریت و..............

نامش انسان است

کیم من ، کجا ایستاده ام ؟ برلب کدام پرتگاه ؟

                     ثریا/ اسپانیا/ سه شنبه  17/1/2012

 

 

هیچ نظری موجود نیست: