پنجشنبه، دی ۰۸، ۱۳۹۰

چه هوایی

دل من ازاد است ودرهر پرده آن

هزاران راز ونوای ساز خفته

بوی گل سرخی که بمن هدیه کردی ( باعشق )

درآن جای دارد

دلم من باز است ودل تو مجروح

من صلیبم را بردوش دارم وتو زیر آن خم شدی

بی هیچ حرمتی وشجاعتی

در قتلگاه گلهای شقایق

زخم هایت آلوده و چرکینند

پا تابسر همه دردی

قلب من میطپد

از شادی

وچه هواهابسر دارد

کلید آن دردستم

ودرانتظار نوری نشستم

قلب من یک جهان است

آروزهایش همه عیان

عشق ، وعطر ازادی

دل تو همه خشم است ، کینه وسر درگریبان

نشسته بانتظار دستهای زود رس من

از بیم عقاب مرگ

قلبت هراسان است

پشت دیوار خانه ام آسمان آبی نشسته

کبوتران نجوا کنان درپروازند

آفتاب می خندد

دل من آزاد است وجایگاه آزادی

قلب تو زندن است زندان

در شوره زار خون

ودر آن کویر خشک بانتظار سبزه ای

تو بوسه زدی بر دستهای خونینی

که واپسین سحر تیغ برکشید

از تو میپرسم ( این چه سازی است )

که دردود افیونها شعله میکشد ؟

ثریا/ اسپانیا / از ورق پاره های روزانه ×

هیچ نظری موجود نیست: