پنجشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۰

زبان مادری

به پسرم گفتم :

میدانی شاهنامه را با کمک خانم کلارا خانس به زبان اسپانیایی ترجمه

کرده اند ، گفت ، نه نمیدانم ! نوه ام پر سید ؟

تو چرا همیشه با پاپا وبقیه اطرافیانت با این زبان حرف میزنی ؟ این

چه زبانی است؟ چینی؟! گفتم نه پسرم ، این زبان مادری من وزبان

پارسی است ، وما تنها با زبان مادری میتوانیم اینجا زنده باشیم تنها

زبان معطر ورنگین زبان مادری ماست که مارا نگاه داشته هرچند

هم فقیر باشد اما هرکلمه آن دارای هزارمعنی است که نور  وعطر

ور نگ را  درهوا میپراکند هر  کلمه اش هربار که برزبان میاید ،

ممکن است کلمه تازه ای شود زبان خارجی انسان را ازدور  برخود

جدا میسازد مثل آن است که اورا در سردابی تاریک وبدون نور

خور شید زندانی کنند.

هرگاه جمله ای را  به زبان مادری ادا میکنم هر کلمه اش گویی یک

گشوی محتوی عطر را برایمان باز میکند تمام چهره ها وتصاویر

گذشته درذهنم مجسم میشود ، زندگیم تجلی میبابد.

درکلمات بیگانه هیچ یادگاری نیست ، هرکلمه اش به یک اطاق خالی

سفید یا سیاه میماند من وقتیکه با افراد دور وبرم برخورد میکنم و

خوشحالی آنهارا میبنیم هرگز نمیتوانم بفهمم برای چه خوشحالند ونیز

هر گز نمیتوانم بفهمم چرا غمگینند .

زندگی هر انسانی از اعتقادات، خرافات، سنت ها ، عادتها، وعقاید

معتبر جامعه او تشکیل شده است دربین یبگانگان ز یستن همیشه -

بیگانه ام .

تبعیدی های اجباری یا اختیاری بیچاره ترین افراد روز زمین هستند

چنینی آدمهایی نه کلمه ای برای گریه کردن دارند ونه برای خندیدن

نمیدانم نوه من چقدر از حرفهای مرا فهمید ؟ مهم این است که همه

فامیل ما با زبان مادری سخن میگوییم هرچند میان بیگانگان زندگی

میکنیم ، زبان ما قدرت را از آنها میگیرد.

ثریا /اسپانیا/ پنجشنبه / هفدهم نوامبر 2011

 

هیچ نظری موجود نیست: