سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۰

گناهکار بزرگ

نه درمسجد دهندم ره ، که رندی/ نه درمیخانه ، کاین خمار خام است میان مسجد ومیخانه راهی است / غریبم ، عاشقم آن ره کدامست ؟

من با چهار ژائر کیش های مختلف دوست شده بودم از قضای روزگار ، این چهار زن وزائر همه از بزرگان ادیان خود بودند

یکی مسلمان ، یکس مسیحی ، یکی یهودی وآخرین آنها یک بهایی خانم مسلمان بمن میگفت :

باید روزی چهار بار سرت را روی زمین بگذاری وهزار بار بگویی  العفو العفو ؟ پرسیدم چرا ؟ گفت برای آنکه همه ما گناهکاریم وگاهی گناهی ازما سر زده ؟! گفتم با این تریب ممکن است من دچار خونریزی مغزی شوم وحال چرا باید بگویم العفو وچرا نباید بگویم بخشش یا چیز دیگری؟

گفت : نه ! قبول نیست خدا قبول نمیکند !!

رفتم بسوی بارگاه وخیمه گا ه وخانگاه ، دیدم آه آنجا ابدا جای ما نیست نه دستی درکار سیاست دارم ونه تجارت ، فقیری ، از راه رسیده میخواهد خودرا بخدا نزدیک کند .

گفتند نه! اینجا جای گداها نیست ، جای مردان بزرگ است !!!

رفتم بسوی مادر روحانی ، گفت :

هیچ مجله وکتابی را نباید بدون آنکه من ببینم بخوانی وهیچ کانالی را بناید غیرا ز کانال مسیحیان ببینی وهر هفته باید به نزد پدر  روحانی بروی وبگویی من گناهکارم وطلب بخشش کنی ؟! گفتم من گناهی مرتکب نشده ام ، نه کبیره نه صغیره . وسپس پرسیدم چرا به اینهمه فقیر وبیچاره که درگوشه وکنار خیابان از گرسنگی وبدبختی دررنج وعذاب هستند کمکی نمیکنید ؟ گفت :

دخترم اینها همه از کناهکاران هستند ! فهیمدم دزد گناهکار نیست ، آدمکش گناهکار نیست ، فروشنده مواد مخدر واسلحه ، گناهکار نیست فقیر گناهکار است ، دراصل فقر گناه است .

رسیدم به یکی دیگر ازآنها آنها که خودرا اولین وآخرین میدانند . خانمی بلند بالا معلوم بود درجوانی زنی زیبا وفتان بوده هنرپیشه ،دوبلور و...حال رهبر قومی شده که خود فرزند برحق الله میدانند او نیز میخواست روح وجسم آلوده مرا شستشو دهد چون گناهکار بودم وگناهم این بود که نتوانسته بودم با رهزنان ،ودیگر زنان همراه شوم

درکنج خانه نشسته بودم وسوزن صدتا یک قاز میزدم  واین گناه بزرگی بود .

وآخرین آنها زنی از کیش یهود بود یاد ش بخیر که زنی بی نظیر وصاحب اعتبار وتحصیل کرده وبا فرهنگ بی آنکه هیچ حساسیتی وتعصبی نسبت به کیش خود بخرج دهد ویا مرا گناهکار بداند.

به گمانم هنگامی که از دنیا رفتم آنگاه ( بزرگ میشوم ) مردم اینزمانه از زنده ها میترسند ومرده هارا تقدیس میکنند .همچنان که با شاه فقید ودوفرزند بیگناهش کردند و....میکنند !

بقول حاتف اصفهانی :

که یکی هست وهیچ نیست جز او.......

الفقیر ثریای اسپانیایی !از یادداشتهای روزانه اش

 

هیچ نظری موجود نیست: