دوشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۹

پیوند تاریخی

از روز روشن ، نومید شدم وبه شب پیوستم

شب طولانی زمستان

زمین وخاک این دیار پوک است

زمین شهر ما حاصلخیز بود

نه از بوته خاری ونه از خسی وخاشاکی

خبری نبود

در کشتزار بزرگ خود

گواه شیار رودخانه ها بودیم

من از روز نو مید شدم وبه شب پیوستم

درآن دشت بزرگ ، ای دیرینه یار

چه گلهای تازه ی رویدند

چه سروهایی قد کشیدند

وچه تاکستان پر باری داشتیم

گلها پژمردند ، سروها بخاک شدند

آهوان مست دربیشه زارها

سرگردان، تشنه نمی آب

حال براین دشت خاموش وتاریک

چگونه از روز نومید نشوم

وچهره شب را نبوسم

سنگی از سر حسرت

بر مزار او نشاندم ، بی هیچ نامی

بر سنگ گور او نشانی نیست

کسی از آن گور خبر ندارد

حتی ماه وخورشید هم

گذری برآنجا ندارند

تنها یک گور تاریک ویک سنگ بی نشان

-------------------------------------

ثریا / اسپانیا/ دوشنبه/ شانزدهم /

هیچ نظری موجود نیست: