خدا ، شاه ، میهن ،.... خدا گم شد ، شاه رفت ومیهن ویران شد.
حال مانند برگ ناچیزی روی بر که ای حقیر روان ، میروم بسوی
افقی دوردست .
دیشب خواب جنگ را دیدم ، برای نشان دادن قدرتها ، موشکها پرتاب
میشدند ، جنگ ، بوی جنگ میاید ، همه میخواهند بجنگند ، یکی برای
اندوخته بیشتر ودیگری برای بردن تاج افتخار آزادی ؟! .
جنگ چیزی بما نخواهد داد ، یک تخته پاره بجا مانده از یک کشتی
شکسته وغرق شده ، تا بتوانیم خودرا کشا ن کشان به ساحلی امن برسانیم
یا یک سوراخ بزرگ احاطه شده از سیمهای خاردار که درآنجا یکدیگر
را پاره پاره کنیم ، جنگ برای صاحبان قدرت بر کت میاورد .
نتقدیر ما به دست خود ماست ،
امروز همه میل دارند دریک جنگ مقدس ! بمیرند وکسی برای آسایش
دیگران نخواهد مرد .
جنگ برای خیلی ها برکت میاورد ، وما آن نیستیم.
.......ثربا/ اسپانیا/ چهار شنبه .................
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر