چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۹

جنگ را بخواب دیدم

خدا ، شاه ، میهن ،.... خدا گم شد ، شاه رفت ومیهن ویران شد.

حال مانند برگ ناچیزی روی بر که ای حقیر  روان ، میروم بسوی

افقی دوردست .

دیشب خواب جنگ را دیدم ، برای نشان دادن قدرتها ، موشکها پرتاب

میشدند ، جنگ ، بوی جنگ میاید ، همه میخواهند بجنگند ، یکی برای

اندوخته بیشتر  ودیگری برای بردن تاج افتخار آزادی ؟! .

جنگ چیزی بما نخواهد داد ، یک تخته پاره بجا مانده از یک کشتی

شکسته وغرق شده ، تا بتوانیم خودرا کشا ن کشان به ساحلی امن برسانیم

یا یک سوراخ بزرگ احاطه شده از سیمهای خاردار که درآنجا یکدیگر

را پاره پاره کنیم ، جنگ برای صاحبان قدرت بر کت میاورد .

نتقدیر ما به دست خود ماست ،

امروز همه میل دارند دریک جنگ مقدس ! بمیرند وکسی برای آسایش

دیگران نخواهد مرد .

جنگ برای خیلی ها برکت میاورد ، وما آن نیستیم.

.......ثربا/ اسپانیا/ چهار شنبه .................

 

هیچ نظری موجود نیست: