یکشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۹

طوفان

نه ! این برف ر ا دیگر ،

سر باز ایستادن نیست

برفی که بر ابرو وموی ما منیشیند

تا درآستانه آئینه چنان درخویش نظر  کنیم

به وحشت.................الف. شاملو

............................................

همینقدر میتوانم بگویم که دوران وحشتناکی را درتاریخ سرزمینم

میبینم ، یک هرج ومرح درکنارفاجعه ها وآنهائیکه طوفان را برپا

کردند امروزتماشاچی این گرد باد هستند که درمیان ملتی افتاده است

طوفانی که نظم زندگیهارا بهم ریخت ویکباره با شتاب هجوم آورد

عده ای سر مست درستایش این نمایش مبتذل نقشی ایفا کردند وامروز

درکنج بیمارستانها افتاده اند عده ای درغرقاب فرو رفتند ونیروهای

ویرانگر  همچو جادوگران برآمده از کوهها همه چیز را بهم ریختند

هیچ اثری را باقی نخواهند گذاشت وهیچ چیز را نمیگذارند پایدار

بماند آنها درصدد ویر انگری واز بین بردنند دربیرون از گود

عده ای شتابان دورشدند ودنیای گذشتئه ر ا فراموش کردند وبا دنیای

نوین خود اخت شدند عده ای زیر پرچم های رنگا ووارنگ رقصیدند

در یک نمایشنامه مبذل ومسخره چه پادشاهی وچه پادشاه کش و.

وانقلابیون ودم از صلحی میزنند که گردبادش از طوفان قبلی

بدتر است  وتنها شراره های آتش را بیشتر میکند وجانهارا میسوزاند

آنها با کمک همان جن های از سوراخ حمام های قدیمی درآمده

بقیه  آثار وزندگی را به تاراج میبرند.

...............ثریا /اسپانیا از یادداشتهای دیروز

 

هیچ نظری موجود نیست: