دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹

یادمن کن

به دوران خوشی هم ، یاد مارا زنده بدارید

ای دوستان

هر چند  به زیر طلسم افسونگران

راهی نداشتیم

هر چند پای گریزی نداشتیم

در آن صبح شادی که میخندد دنیا به روی شما

یاد ماراهم زنده بدارید

ای دوستان

..............

آنهمه گلهای تازه رسته که روی دشت

ما سوخت

روی دیوار سپید میافشانند گرد سرخ ونارنجی

برف اگر آمد ، باران اگر بارید

باغ مارا از این رنگها نتواند شست

تفاله های بی مقدار

از جنگلی غریب تا مرز عشق

همچنان ریشه دواندند وبزرگ شدند

گلهای ناشکفته ما

درکنار راه

بر سپیدی جاده رنگ سرخ میکارند

دوباره از دشتها گل میروید ، سبزه میروید

شقایق به عشق سر میسپرد

شقایق ها ی سر درگریبان

که از شرم غوزه های پنبه وخار مغیلان

در اندیشه پروازند

دوباره از درخت شکوفه ها خواهند رویید

واز بطن یک گوساله ! شمعی به دنیا خواهد آمد

......................................

ثریا/ اسپانیا/

 

هیچ نظری موجود نیست: