پنجشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۸

آنکه ، اورا به درستی نمیشناسیم

مانند هر روز پنجشبنه شمعی جلوی عکس اوروشن کردم وگفتم :

من وتو به کدام نژاد تعلق داشتیم ؟ من به دنبال فهم بی اندازه بودم

وتو به دبنال آنکه آخرت را برای خود بخری اما امروز میبنیم که

عدالت حقیقی در برابر ترازوی خود نمینشیند که بالا پائین رفتن

کفه هارا نگاه کند  ،

قاضی  وفرشته عدالت هم کور است وهم کر ، بمیل خود قضاوت

میکند وحکم را به مرحله اجرا درمیاورد .

تو نشستی وخدا خدا کردی وبردوش مشتی گدا ی شهر در کنج یک

دیوار متروک جای گرفتی .

آنها که نه خدارا باور داشتند ونه ایمان من وترا قبول میکردند وبما

میخندیند ، امروز بر دوش مردان بخانه آخرت میروند !

پس خدارا را باید دربعضی از محافل ودر میان دستان نامعلومی

پیداکرد .

امروز سخت حیرت زده هستم ،آیا انسانها خودشان را خوب

میشناسند؟ از اینکه با هم آمیزش دارند راضیند؟ من اینجا وتو آنجا

هرکسی سرشار از غم خود زندگی میکند ودرغم ما نیست واین

درمقابل داده هایی است که ما غمخوار همه بودیم ، پایان

..............ثریا. اسپانیا . پنجشنبه

 

هیچ نظری موجود نیست: