یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۸

پرشین روم ، پایان

نبض زمان تندشد ،و..دیوارها فرو ریختند

پردها بالا رفتند ، نمایشی بود هیچ ، درهیچ

همه درحیرت وتردید

سپاه دوزخی آماده همه چیز بود غیر یک ....

( شمیم آزادی ) !

خون در رگها جوشید

قلبها پاره شدند و.......

گنبد رنگین کمان عشق به تاریکی فروشد

نسل خوش باورمن ، دربن بست واندیشه های پراکنده

درانتظار مرگ

من تماشگر بازوان دربند و.........

درحسرت پیوند وگره زدن عشق و...

کوبیدن مناره ها

.............

پرشین روم ونوشته های ( دوست ) را همین جا درز

میگیرم ، لزومی ندارد دیگر چیزی بان اضافه کنم ویا

آنهارا ادامه بدهم چه بسا امروز آنهائیکه بهر علتی از

میان خودیها بیرون هستند در کنجی برای خودشان یک

پرشین روم ساخته وبیاد تمدن برباد رفته شان اشک

میریزند .

عده ای به رفتگان پیوستند ، عده ای به انقلاب سلام گفتند

وبه آن شهرت عالمگیر که آرزویشان بود رسیدند !!

عده ای فرار کر دند ودر بیرون گود نشستند وطن وطن

کردند .

امروز مشتی اقلیتهای پارسی زبان در سراسر دنیا پراکنده اند

ودیگر وطن متعلق به آنها نیست ونخواهد بود.

همه چیز دگر گون است حتی زبان روزانه تغییر پیدا کرد وزبان

اجنبی جانشین زبان شیرین پارسی گردید که بزرگان قوم افتخار

میکنند به ن زبان سخن بگویند !!! وزبان پارسی تنها یک لهجه

باقی ماند .

نسل سوم در حال شکل گرفتن است وتاریخ اجداد او به زیر آب

فرو رفته وبشکل همان تمدنهای دیگر که نابود شدند از میان

میرود . ......  گویی بشر همیشه میل دارد به عقب برگردد تا

به جلو .   

من هیچگاه به آرزویم نرسیدم ونتوانستم آنهائی را که دوست داشتم

بخانه خود دعوت کنم .

فریدون با ریشه اش بخاک رفت ، نادر درغربت جان داد وهوشنگ ؟

نمیدانم کجاست .پایان  این سخن .

..........ثریا .اسپانیا . با سپاس از یگانه دوست مهربانم .

هیچ نظری موجود نیست: