آنجا کجاست ؟ ....سر زمین من !
چگونه آنرا خواهی شناخت ؟ درمیان سیاهی برقه پوشان
چگونه درآنجا خانه میکنی ؟
ترا شکستند ، درجاییکه واژه عشق گناه
وجرم بود ، مکافات داشت
جاییکه عشق نابود شد
کتاب عشق بسته شد
قحطی زدگان دیروزی ، برای خوردن تو ومن
تابوتهارا آماده ساخته اند
آنجا برای تو ، برای من
تاج گلی نخواهند فرستاد
آنجا جای رنجها ، غصه ها ، گریه ها و....
خنده های کریه گرسنگان وروسپیان است
شعرهایت را جابجاکن
آنها را زیر کفش پوش سیمانی پنهان کن
آنجا برای یک ( کلمه) خواهی مرد
وکسی نخواهد پرسید ، چرا ؟ چگونه ؟
چرا وچگونه ها همیشه بی پاسخ میمانن
.................................
.......ثریا . اسپانیا . چهارشنبه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر