دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۸

کجا میروی ؟

آه ، دیگر از آ زادی نمیتوان سخن گفت ، دیگر از برابری وبرادری

هم نمیتوان حرف زد ،

از گل وسبزه ودل ودلدار نیز نمیتوان چیزی گفت

آنها همه کهنه شده اند واز یاد ها رفته اند

یک سیل بنیان کن ، میان آنها دره ای ایجاد کرد

وهرچه را بود باخود برد

دیگر نمیتوان روح یک ستمکاررا به طرف عشق کشاند

در حالیکه تصمیم به کشتن گرفته است

نه ، دیگر از هیچ چیزی نمیتوان  گفت ، از هیچ

امروز با لبهای بسته ، حقیقت را دردلهایمان پنهان میکنیم

بیرحمی وستمگری سخت بر دلها سایه افکنده است

شاید درنومیدی باز هم امیدی پدید آید

ونومیدانه توانستیم بجنگیم !

 

.........ثریا .اسپانیا . دوشنبه

هیچ نظری موجود نیست: