سه‌شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۷

ما پاک ز یستیم ، پاک

تنها نگاه بود وتبسم میان ما

تنها نگاه بود وتبسم .... اما

گاهی که از تب هیجانهابی تاب میشدیم

گاهی که سینه هایمان میکوفت

گاهی که قلبهایمان چون کوره میسوخت

دست تو بود ودست من

این دوستان پاک

واز این پل بزرگ پیوند دستها

دلهای ما بخلوتی راه داشتند

......

یکبار نیز

یادت اگر باشد

زمانی عازم سفر بودی

یک لحظه بلی ، تنها یک لحظه

سرروی شانه های یکدیگر گذاشتیم

و.....من گریستم

تنها نگاه بود وتبسم میان ما

ما پاک زیستیم

............ تقدیم به ، روانشاد  محمود

شعر از فریدون مشیری

هیچ نظری موجود نیست: