یکشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۷

ششم دسامبر

ششم دسامبر

شنبه گذشته ( ششم دسامبر ) برای ملت اسپانیا روز بزرگی بود

سی سالگی آزادی ودموکراسی خودرا جشن گرفته بودند ، روزیکه

اسپانیا توانست از زیر یوغ یک دیکتا توری بیرون آمده وبه آزادی

به سرنوشت خود رای داده وقانون اساسی را با دموکراسی نوین

تطبیق دهد .

و ما سی سال ایست که اندر خم زلف یار گرفتاریم  سی سال است

که با بی اعتنایی چشمان خودرا بسته ایم وخاطراتمان را جمع آوری میکنیم

سی سال است که به تماشای زنان چادر به سر ومردان دستار پیچیده

نشسته ایم و..... !

جلسات برقرار میکنیم  ( ملت مارا آزاد بگذارید ) !! همین ؟!

آه ... بلی این بزرگترین  قدمی است که ما برداشته ایم ، از مولانا

یک شیعه میسازیم ، حافظ را یک کافر مطلق وشیخ سعدی را خدایگان مینمامیم .

آه .... بلی ما سخن میگوییم  ونمیگذاریم  که قدمها یمان آهنگ مغز علیمان را تغییر دهد.

شاه فقید وپدرش رضا شاه شمع هارا روشن کردند وما یکی یک آنهارا

خاموش کردیم  بدون آنکه بدانیم چه میخواهیم وبه دنبال چه چیزی  میرویم ،

به دنبال( مد) روز رفتیم وپیام هارا تجزیه وترکیب کردیم  وگذاشتیم که

پیوند سرخ وسیاه  جان بگیرد و از نو یک فاشیزم دیگر بر سر ملت  ایران سایه اندازد .

با راه رفتن در طول یک جاده بی هدف ، دریک اطاق بدون پنجره

نشستیم به تماشای سر سبزی وخرمی سرزمین های دیگر.

رختهای شسته یکدیگر را  روی طناب خصومت ها انداختیم تا باد بخورند.

سرود ای ایران ای مرز پر گهر گناه کبیره شد  در عوض دعای

عقیله خواندیم ، از پله ها بالا رفتیم همانند یک اسب علیل وپای کوفتیم درپشت سر یکدیگر

ایستادیم  ردیف ، تا نوبت یکی یکی ما نزدیک به خدا

شود !.

آه .... بلی ما معلق زنان سقوط کردیم  میان خواب وبیداری بانتظار آن

( نور مرموز )نشسته ایم ومیگذاریم  که صدها هزار تفنگچی با مسلسل

وتفنگهای خود وارد خانه ها شده وهمه را درو کنند.

حال چه شتابی داری ؟.... کم کم  همه چیز درست میشود؟! .

در دفتر خاطرات روزانه ام نوشتم :

آیا چنین روزی را ملت ایران نیز میتواند  در دفتر سپید تاریخ خود

ضبط کند ، مانند ششم دسامبر ؟......

............

ثریا /اسپانیا /7-12-08

 

هیچ نظری موجود نیست: