چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۷

او که بود

او که بود

 

او که بود ؟ آ ن زن که دیرزمانی است

دیگر نمیتواند ناله سر دهد

زخم های التیام نیافه ا ش ؛ از ا نتهای شب

به روزی تازه میرسد

آ ه ......

ای زن ، اینهمه سکوت ؟!

نه ناله ای درآن شب گداخته وسنگین

ونه آهی سرد

ای بی یارو یاور

اینهمه بی نشانی ازچیست ؟

ای بی دیار و بی سرزمین

ای فرزند یگا نه جهان ،

بیا د بیاور آن آفتاب گرم کویر را

که تنها تکه ای برنقشه افتاده

چگونه پنجه هایت فروکشید، خنده هایت از کنج لب،

به گریه نشست

الماس اشک تو   به پای ناکسان ریخته شد

وبه زمین خشک فرورفت

 

ای زن

چون خرمنی از یک خاکستر گرم زمانه

ناله هایت رافرو خوردی

ای خسته زمان

آنکه نعره کشید وترا ترساند

چه کسی بود؟

آن غول بی چشم وکور

پشت در بسته وپشت پنجره تاریک

نیمه بیدار

بامید آنکه ترا یکباره ببلعد

و.... تو ای زن

در هاله سکوت نشستی

واز یادبردی که ......

نفس کشیدن یعنی چه .

..........

 

به انتظار همسفری نشسته ام

که یادگاری از من در دست دارد

این کلمات ؛ یادگاری است از دوردستها

برای یاران بی نشان

برافکندن حجاب از رخ تیره شب

وخنده صبحگاهی ؛

  در انتظار همسفری نشسته ام که روزی دل به مهر او سپردم

من بیگانه نیستم ؛ درزورق طلای خود , بسوی

خورشید میرانم  ومیدانم که باو خواهم رسید

.............

ای آینده شتاب کن

 سرود نیمه شب را شنیده ای

نغمه صبح روشن را؟

از آن تک ستاره  تنها  که در آسمان بیگانه

رها شد

اشکی شد  از چشم شب فرو ا فتاد بامید تابش  خورشید که

دوباره بر پیکر او بپیچد.

.............

امروز او بصورت یک کبوتر سپید

 

 در آسمان پرواز میکند

ایکا ش منهم آیینه میشدم

تا انعکاس چهره زیبای اوباشم

ایکاش کمانی میشدم  تا بتوانم  اورا بسوی خود بکشانم

من درچنگ هزاران عشق گرفتارم

از همه گریزان

اماتنها ؛ به یکی سخت دلبسته ا م

او ؛ همان کبوتری  که همیشه در آسمان خانه ام

در پرواز است ..

...........

ثریا /اسپانیا

هیچ نظری موجود نیست: