جمعه، آبان ۰۳، ۱۳۸۷

گذر بی انتها

سر مرزی بی انتها ایستاده ام

تا آوای ترا از دوردستها بشنوم

تا مرا فریاد کنی

کوچه ها تاریکند، کوچه های خاموش

میخواهم باتو از زمین بلند شوم

وپای برچهره نا زیبای پیری بگذارم

میخواهم چهره کودکیم را درسیمای درخشان

تو ؛ پیدا کنم

میخواهم ( دوباره ) معجزه درخت

تکرار شود

ومن ، آیینه را بردارم ؛ تا شاید بتوانم

از روزنه پنهان آن زیبایی آن زن طناز را ببینم

ثریا / اسپانیا اکتبر 08

 

هیچ نظری موجود نیست: