سه‌شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۷

مترس

مترس

 

 بیا ،که دانه لطیف است ، از دام مترس

قمار خانگی بپا کن و زننگ ونام مترس

بیا بیا که حریفان که جمله بکوی تواند

بیا ؛ بیا که همگی اند تراغلام؛ مترس

 

بیا باشرابی وساقی بساز امشب

زدر درآ و زین شب ظلام مترس

شنیده ای که دراین راه جاه  هست وجلال

چو یار آن بارگاه شدی از این پیام مترس

 

غلام مهر وتسبیح شدی بی کباب کی مانی

چو پخته خوار شدی زهیچ خام مترس

حریف درگه هلال ماه شدی غم چیست

صبوح شبانه دیدی زصبح وشام مترس

.................

 

تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو

گرچه درچشم خود انداخته ای دود

ای ساقی

 

ه. الف. سایه

 

 به صبر خو کردم ، تا به وصل برسم

پرده تاریک شب را دریدم ؛ تا به سپیده صبح برسم

دریچه صبح را گشادم ، تا افق را ببینم

طلمت شب ، راه صبح رابست

لاله های سرخ پژمردند

گلهای سرخ ، خار شدند

من در سکوت این شب تاریک

بی روشنایی !

به قعر دره نا مردمیهاا ، فروافتادم.

............

ثریا

 

 

هیچ نظری موجود نیست: